سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقی -3

صفحه خانگی پارسی یار درباره

وضعیت زنان در آخرالزمان

وضعیت زنان در آخرالزمان

جامعه پیش از ظهور، جامعه‌ای مملوّ از فساد و بی‌بند و‌ باری‌های اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انسان‌نما، آن‌چنان فراگیر می‌شود که حالت عادّی به خود می‌گیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نموده‌اند، بسیار زیاد است.

جامعه پیش از ظهور، جامعه‌ای مملوّ از فساد و بی‌بند و‌ باری‌های اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انسان‌نما، آن‌چنان فراگیر می‌شود که حالت عادّی به خود می‌گیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نموده‌اند، بسیار زیاد است

یکی از مسائلی که در حکومت‌های آخرالزّمان مطرح است، بنا بر اخباری که از معصومان(ع) وارد گردیده است، سلطه و نفوذ زنان در امور سیاسی می‌باشد:

امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «... و آن هنگامی است که زن‌ها مسلّط شوند، کنیزان تسلّط پیدا کنند و کودکان حکومت کنند.»1
«هنگامی که زن‌ها بر تخت سلطنت چیره شوند و بر هر مردی چیره باشند و جز خواسته آنها عملی نگردد.»2
امام صادق(ع) می‌فرمایند: «و زنان را می‌بینی که به‌سان مردان، مجالس (کنفرانس) راه می‌اندازند.»3

وضعیّت اقتصادی زنان درآخرالزّمان

یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که بشر در آخرالزّمان با آن سخت دست به گریبان است، مسائل و مشکلات اقتصادی است. نابه‌سامانی عظیم اقتصادی در سرتاسر جهان به وقوع می‌پیوندد و زنان از این واقعه شوم، در امان نخواهند بود؛ بلکه بیشترین ضربه را آنها خواهند خورد.
امام صادق(ع) در بیان نشانه‌های ظهور می‌فرمایند: «بعضی از مردان را می‌بینی که از راه فساد زنان خود ارتزاق می‌کنند.»4
حضرت علی(ع) در بیان نشانه‌های ظهور می‌فرمایند: «زنان در آخرالزّمان به خاطر حرص به دنیا در کسب و کار همسران خود شرکت می‌نمایند.»5

وضعیّت اجتماعی زنان در آخرالزّمان

1. عدم امنیّت برای زنان: از انحرافات خطرناک که جامعه پیش از ظهور به آن گرفتار می‌گردد، بی‌امنیّتی خانوادگی و ناموسی است، این مسئله آن‌چنان فراگیر می‌شود که کمتر کسی می‌تواند یا می‌خواهد از آن جلوگیری نماید.»6
حضرت علی(ع) در این خصوص می‌فرمایند: «سفیانی در حالی که نیزه‌ای در دست دارد، زنی باردار دستگیر می‌نماید و به یکی از یارانش می‌گوید: به او تعدّی نما و او سپس شکم زن را می‌درد و جنینش را بیرون می‌آورد و هیچ کس نمی‌تواند چنین وضعیّت هولناکی را تغییر دهد.»7
2. هبوط مسائل اخلاقی و انسانی در زنان: جامعه پیش از ظهور، جامعه‌ای مملوّ از فساد و بی‌بند و‌ باری‌های
اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انسان‌نما، آن‌چنان فراگیر می‌شود که حالت عادّی به خود می‌گیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نموده‌اند، بسیار زیاد است.
محمّد بن مسلم می‌گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام(ع) فرمودند: «آنگاه که مردها خود را شبیه زنان نمایند و زن‌ها شبیه مردان شوند، آنگاه که مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان.»8

و در حدیثی از امام صادق(ع) است که فرمودند:
«... در آن زمان زنان را می‌بینی که از بذل خود به کفّار هیچ واهمه‌ای ندارند.»9
امام علی(ع) می‌فرمایند: «ظاهر می‌شود در آخرالزّمان که بدترین زمان‌هاست، زنانی که در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند.»10
3. افزایش زنان بی‌سرپرست: در آخرالزّمان وضعیّت به گونه‌ای است که بر اثر جنگ‌های پی در پی، تعداد مردان کاهش چشمگیری می‌یابد و به همین دلیل، زنان زیادی بی‌سرپرست می‌گردند و به دنبال کسی هستند تا سرپرستی ایشان را به عهده گیرد.
رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «قیامت برپا نمی‌شود، مگر اینکه برای پنجاه زن یک سرپرست باشد.»11
و در حدیث دیگری می‌فرمایند: «زمانی فرا رسد که پنجاه زن با یک مرد رو به رو شده، یکی می‌گوید: ای بنده خدا مرا بخر و دیگری می‌گوید به من پناه ده.»12
با مقایسه اخباری که در مورد زن آخرالزّمان به ما رسیده و وضعیّت کنونی زن از حیث اجتماعی و اخلاقی، بین زن امروز و زن آخرالزّمان شباهت بسیاری دیده می‌شود. امّا این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که نمی‌توان فساد اخلاقی را برای تمام زنان تعمیم داد، زیرا در آن زمان، زنان آگاه، عفیف و باایمانی نیز وجود دارند که از اوضاع بد آن زمان متأثّرند. امّا وضع عمومی به شکل دیگری است.13

پی‌نوشت‌ها:
1. کامل سلیمان، روزگار رهایی، ترجمه علی اکبر مهدی‌پور، ج2، ص 761 به نقل از بشار\ الاسلام، صص 41 و 44.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص 259.
3. همان، ص 257.
4. همان.
5. لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 428.
6. سیّده ارغوان حیدری، «زن، انتظار، ظهور»، ماهنامه شمیم یاس، سال سوم، ش 8، آبان 1382، ص 8.
7. همان، ص 9. به نقل از مقدّسی شافعی سلمی، عقدالدرر، ص 409.
8. منتخب الاثر، ص 292.
9. بحارالانوار، ج52، صص 257 و 258.
10. منتخب الاثر، ص 426.
11. «زن، انتظار، ظهور»، همان، ص 9، به نقل از احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص 120.
12. همان، به نقل از بحارالانوار، ج52، ص 250.
13. همان.


نماز جمعه جایی برای کودکان هست؟ نیست؟

نماز جمعه جایی برای کودکان هست؟ نیست؟..

چه اشکالی دارد که ستاد نماز جمعه در روز جهانی کودک برای کودکان و نوجوانان در محل برگزاری نماز جمعه، قبل از شروع شدن خطبه‌ها مراسمی را برای آنان تدارک ببیند؟

تعملی از علل حضور کمرنگ جوانان در نماز جمعه:

نماز جمعه جایی برای کودکان هست؟ نیست؟..

 

چه اشکالی دارد که ستاد نماز جمعه در روز جهانی کودک برای کودکان و نوجوانان در محل برگزاری نماز جمعه، قبل از شروع شدن خطبه‌ها مراسمی را برای آنان تدارک ببیند؟

بدون شک اگر این مراسمات انجام گیرد این کودک و نوجوان با آن خاطر خوب در ذهن در جوانی و بزرگسالی در این مکان‌ها حضور پیدا خواهد کرد. شما فرض کنید در صدا و سیما و در بیلبردها شهر تبلیغ شود که در روز جهانی کودک مراسم بزرگ و باشکوهی در روز جمعه در دانشگاه تهران ودر محل برگزاری نماز جمعه برگزار شود و ازهمه پدران ومادران بخواهند که همراه با فرزندان خود در این مراسم حضور پیدا کنند و بعداز آن اجرای سرودهای با نشاط وانقلابی، برگزاری مسابقات متنوع اجرای نمایش و دادن هدیه‌های فرهنگی و مذهبی به کودکان مراسم را به پایان برسانند.

از طرفی دیگر این کودکانی که به همراه پدر و مادرهای خود که شاید آنها هم اولین بار است در این مکان‌ها حضور پیدا می‌کنند و نماز جمعه را می‌خوانند، با شادی و خاطره خوب نماز جمعه را ترک می‌کنند و شاید هفته‌های آینده هم از والدین خود بخواهند که آنها را به نماز جمعه ببرند و این ارتباط گیری با نوجوان هر هفته ادامه پیدا کند، این می‌شود که این نوجوانان وقتی از محیط نماز جمعه خاطره خوبی داشته باشند وبرنامه‌های فرهنگی ورزشی و تفریحی را مشاهده می‌کند، در ایام جوانی هم حضور مستمر پیدا خواهند کرد.

شاید برخی افراد متعصب از این اقدام ناراحت شوند و بگویند نماز جمعه که کار این قرتی بازیها نیست! در حالیکه هر عقل سلیمی این را میداند که صحبت کردن برای پیرمردان و یا افراد میانسال چندان کارگشا نیست چرا که خمیر مسیر زمدگی آنها سفت و غیر قابل انعطاف شده است در نتیجه بهترین سرمایه گزاری بر روی کودک و نوجوانی است که شخصیت او در حال شکل گیری میباشد.

نمی‌دانم این طرح وهزاران طرح دیگر برای مسئولین ستاد نماز جمعه تا چه میزان اهمیت دارد شاید ناراحتی چند پیرمرد متعصب در نماز جمعه را به ناراحتی دل رهبر از حضور کمرنگ جوانان ترجیح دهیم

از مسئولین ستاد نماز جمعه چند سوال میپرسیم:

1- نماز جمعه تنها برای پیرمردان برگزار میشود؟

2-چرا جوانان و نوجوانانی که در مراسم مذهبی حضور بسیار با شکوه دارند در نماز جمعه حضور پیدا نمیکنند؟

3- برگزاری مراسمی در روز جهانی کودک مگر چقدر هزینه دارد؟

4-چه راهکارهایی را برای جذب کردن فضصای نماز جمعه برای کودکان تدارک دیده اید؟

5-چرا برخی از ائمه جمعه متانسب با ادبیت جوانان سخن نمیگویند.

6- تا کی باید شاهد این روند سنتی باشم؟

7- تا کنون از جوانان خواسته اید تا در اتاق فکر ستاد برگزاری نماز جمعه شرکت کنند.

8- اصلا اتاق فکری وجود دارد؟

منتظر جوابیه مسولین ستاد نماز جمعه میمانیم...

....................

بعد نوشت:

البته باید گفت که یکی از علل اصلی حضور کمرنگ نوجوانان در نماز جمعه خود پدر و مادر ها هستند که در پست بعدی به آن اشاره خواهد شد.


تنگدستى و پاکدامنى یا ثروت و زشتکارى

    نظر

و الحرفته مع العفته خیر من الغنى مع الفجور**

 

 

 

ترجمه:

 

کارگرى، همواره با پاکدامنى، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد.

 


 

شرح:

 

بسیارى از ثروتمندان هستند، که به خاطر داشتن مال و دارایى فراوان، ظاهرا همه گونه وسایل راحت  و آسایش را در اختیار دارند. اما در حقیقت، آنها، نه تنها آسوده و راحت نیستند، نه تنها در خوشى و خوشبختى به سر نمى‏برد، بلکه روز و شب خود را، با رنج و اضطراب مى‏گذرانند، و عمرشان در دلهره و نگرانى طى می شود. زیرا بیشتر ثروتمندان، مال و دارایى خود را، از راههاى حرام و آلوده به گناه، به دست آورده‏اند. امام علیه‏السلام، در جایى دیگر فرموده است)):هر جا  ثروتى هنگفت انباشته شده باشد، حتما در کنار آن، حق پایمال شده گروهى از محرومان جامعه، دفن شده است(( معنى این سخن آن است که کمتر ممکن است ثروتى پیدا شود که تمام آن، از راه حلال بدست آمده باشد. بیشتر کسانى  که به ثروت‏هاى هنگفت مى‏رسند، حق مردم محروم و مستضعف را پایمال کرده و مال دیگران را خورده‏اند یعنى از راههایى مانند دزدى، کم فروشی، گران فروشی، احتکار(یعنى انبارکردن و مخفى کردن نگاه داشتن اجناس مورد نیاز مردم، و به وجود آوردن قحطى، و سپس فروختن آن اجناس به چند برابر قیمت)، یا خوردن مال افراد ضعیف، بیوه زنان، یتیمان و امثال آنها، و خیانت کردن به افراد ملت به مال و دارایى رسیده‏اند.

 

چنین ثروتى، که از راههاى ناپاک و نادرست بدست آمده، آلوده به گناه است و کسى که چنین ثروتى دارد، اگر هم در ظاهر، راحت و آسوده زندگى مى‏کند، در باطن، آرامش و آسایش ندارد و تمام ساعات روز و شبش، در وحشت و اضطراب مى‏گذرد. از یک طرف، ترس از خدا، و حساب و کتاب روز قیامت او را مى‏ترساند و آرامشش را بهم می زند، و از طرف دیگر، دائما وحشت آن را دارد، که مبادا مردم محروم و ستمدیده، راز دزدى و مال مردم خورى و خیانت او را بفهمند، و براى گرفتن حق خود، بر سرش بتازند و حکم عدالت اسلامى را، درباره‏اش اجرا کنند.
اما کسى که کار کم در آمدى دارد، ولى با تقوى و پاکدامنى آن را انجام می دهد، و به خیانت و ظلم آلوده نمى‏شود، دل راحت و فکر آسوده دارد، چنین کسى، چون درآمدش حلال و پاک است، حقى را پایمال نکرده و مال کسى را نخورده است، کمترین نگرانى و دلهره و وحشتى هم ندارد. اگر سفره‏اش رنگین نیست ولى در عوض با وجدان پاک، بدون کابوسهاى وحشت‏آور و سبکبار بیدار مى‏شود، و خوشبختى واقعى را با تمام و جودش حس می کند.
بخاطر همین است که امام علیه‏السلام نیز، کار کم در آمد، ولى همواره با پاکدامنى را از ثروتى که همواره با گناه باشد، بهتر شمرده‏اند.

*برگرفته از کتاب پندهای کوتاه از نهج البلاغه تألیف هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه


**نامه /31


بگو من اشتباه کردم

    نظر

حقیر(آیت الله سید حسین فاطمی قمی از شاگردان آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی) در شبى از شب هاى ماه مبارک رمضان براى کارى بیرون از شهر رفته بودم، دیدم عده اى از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم براى تفریح و گردش بیرون رفته بودند،این منظره بر من ناگوار آمد. روزش پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمایشات ایشان(آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی) به عادت همه روز در ایوان مدرسه فیضیه ، حقیر ذکر مصیبت مى کردم ، آن روز قبل از ذکر مصیبت قضیه شب گذشته را عنوان کردم به این نحو که چرا باید ماهى که فرمودند: "دعیتم الى ضیافة الله" که روزش بهترین روزها و شبش بهترین شبها ؛ نفس ها در آن ثواب تسبیح دارد ؛ خواب در آن ،عبادت است ؛ چرا باید اهل علم به تفریح بروند؟و به سایرین از جلالت این ماه تذکر ندهند؟

آن روز گذشت . صبح روز دیگر در مسجد بالاسر پس از نماز خواستم سوالى از ایشان(آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی) بکنم تا چشم شریفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: "دیدى روز قبل چه کردى در حضور اشخاص مختلفه از عوام و غیره ؟!چرا باید به این نحو اسم اهل علم و علما را ببرى ؟ مگر تفریح غیر مشروع است و یا باید علما منبر بروند و به اهل علم مطالبى را بگویند؟ممکن است به نحو دیگرى به آنها بگویند."
سرم به زیر افتاد عرض کردم : "خطا رفتم اکنون بفرمایید چه بایدم کرد؟" فرمود: "برو منبر و بگو من خطا کردم !"
ولى براى من مشکل بود اظهار کنم خطاى خود را و لیکن در ذهنم بود تا یک روز آقا شیخ ابراهیم ترک(معروف به صاحب الزمانی) زیر بغل مرا گرفت و گفت : تو باید امروز منبر بروى به جاى من و به سختى مرا بلند کرد،رفتم منبر،فرمایش آن مرحوم(آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی) به یادم آمد گفتم : "در آن روز که گفتم چرا باید اهل علم در ماه رمضان به تفریح بروند من خطا کردم ! چیزى از اهل علم ندیدم " ذکر مصیبت کرده فرود آمدم .

 

 

عارف کامل،آیت الله سید حسین فاطمی قمی


معامله با خدا به خاطر پدر

    نظر

مقام معظم رهبرى زمینه توفیقشان را بخاطر یک کار نیک به پدرش مى داند و در این زمینه مى فرماید:

بد نیست من مطلبى را از خودم براى شما نقل کنم . بنده اگر در زندگى خود در هر زمینه توفیقاتى داشته ام ، وقتى محاسبه مى کنم ، به نظرم مى رسد که این توفیقات باید از یک کار نیکى که من به یکى از والدینم کرده ام ، باشد.

مرحوم پدرم در سنین پیرى ، تقریبا بیست و چند سال قبل از فوتش (که مرد هفتاد ساله بود) به بیمارى آب چشم ، که انسان نابینا مى شود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم . تدریجا در نامه هایى که ایشان براى ما مى نوشت ، این روشن شد که ایشان چشمش درست نمى بیند. من به مشهد آمدم و دیدم چشم ایشان محتاج دکتر است .

قدرى به دکتر مراجعه کردم و بعد براى تحصیل به قم برگشتم ، چون من از قبل ساکن قم بودم ، باز ایام تعطیل شد و من مجددا به مشهد رفتم و کمى به ایشان رسیدگى کردم و دوباره براى تحصیلات به قم برگشتم .

معالجه پیشرفتى نمى کرد. در سال 1343 بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم ، چون معالجات در مشهد جواب نمى داد. امیدوار بودم که دکترهاى تهران ، چشم ایشان را خوب خواهند کرد.

به چند دکتر که مراجعه کردم ، ما را مأیوس کردند. گفتند:

هر دو چشم ایشان معیوب شده و قابل معالجه و اصلاح نیست .

البته بعد از دو، سه سال ، یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان مى دید. اما در آن زمان مطلقا نمى دید و باید دستشان را مى گرفتیم و راه مى بردیم . لذا براى من غصه درست شده بود.

اگر پدرم را رها مى کردم و به قم مى آمدم ، ایشان مجبور بود گوشه اى در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کارى نبود و این براى من خیلى سخت بود.

 

ایشان با من هم یک انس بخصوصى داشت ، با برادرهاى دیگر این قدر انس ‍ نداشت . با من دکتر مى رفت و برایش آسان نبود که با دیگران به دکتر برود.

بنده وقتى نزد ایشان بودم ، برایشان کتاب مى خواندم و با هم بحث علمى مى کردیم ، و از این رو با من مأنوس بود. برادرهاى دیگر این فرصت را نداشتند و یا نمى شد.

به هر حال ، من احساس کردم اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و خودم برگردم و به قم بروم ، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاده تبدیل مى شود، و این مسئله براى ایشان بسیار سخت بود. براى من هم خیلى ناگوار بود.

از طرف دیگر، اگر مى خواستم ایشان را همراه کنم و از قم دست بردارم ، این هم براى من غیرقابل تحمل بود؛ زیرا که با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم . اساتیدى که من آن زمان داشتم به خصوص بعضى از آنها اصرار داشتند که من از قم نروم .

مى گفتند اگر تو در قم بمانى ، ممکن است که براى آینده مفید باشى . خود من هم خیلى دلبسته بودم که در قم بمانم . بر سر یک دو راه گیر کرده بودم .

 

روزهاى سختى را من در حال تردید گذراندم . یک روز خیلى ناراحت بودم و شدیدا در حال تردید و نگرانى و اضطراب بسر مى بردم . البته تصمیم من بیشتر بر این بود که ایشان را به مشهد ببرم و در آنجا بگذارم و به قم برگردم . اما چون برایم سخت و ناگوار بود، به سراغ یکى از دوستانم که در همین چهار راه حسن آباد تهران منزلى داشت ، مرد اهل معنا و آدم با معرفتى بود. دیدم خیلى دلم تنگ شد، تلفن کردم و گفتم :

شما وقت دارید که من پیش شما بیایم گفت : بله .

عصر تابستانى بود که من به منزل ایشان رفتم و قضیه را گفتم . گفتم که من خیلى دلم گرفته و ناراحت و علت ناراحتى من هم همین است ؛ از طرفى نمى توانم پدرم را با این چشم نابینا تنها بگذارم ، برایم سخت است .

از طرفى هم اگر بنا باشد پدرم را همراه کنم ، من دنیا و آخرتم را در قم مى بینم و اگر اهل دنیا باشم ، دنیاى من در قم است ، اگر اهل آخرتم باشم ، آخرت من در قم است .

دنیا و آخرت من در قم است . من باید از دنیا و آخرتم بگذرم که با پدرم بروم و در مشهد بمانم . یک تأمل مختصرى کرد و گفت :

شما بیا یک کارى بکن و براى خدا از قم دست بکش و برو در مشهد بمان . خدا دنیا و آخرت تو را مى تواند از قم به مشهد منتقل کند.

من یک تأملى کردم و دیدم عجب حرفى است ، انسان مى تواند با خدا معامله کند. من تصور مى کردم دنیا و آخرت من در قم است . اگر در قم مى ماندم ، هم به شهر قم علاقه داشتم ، هم به حوزه قم علاقه داشتم ، و هم به آن حجره که در قم داشتم ، علاقه داشتم . اصلا از قم دل نمى کندم و تصور من این بود که دنیا و آخرت من در قم است .

دیدم این حرف خوبى است و براى خاطر خدا پدر را به مشهد مى برم و پهلویش مى مانم . خداى متعال اگر اراده کرد، مى تواند دنیا و آخرت من را از قم به مشهد بیاورد.

تصمیم گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم ، یعنى کاملا راحت شدم و همان لحظه تصمیم گرفتم و با حال بشاش و آسودگى به منزل آمدم . والدین من دیده بودند که من چند روزى است ناراحتم ، تعجب کردند که من بشاش هستم . گفتم : من تصمیم گرفتم که به مشهد بیایم . آنها هم اول باورشان نمى شد، از بس این تصمیم را امر بعیدى مى دانستند که من از قم دست بکشم . به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقاتى زیادى به ما داد. به هر حال ، به دنبال کار و وظیفه خود رفتم . اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم ، اعتقادم این است که ناشى از همان برى (نیکى ) است که به پدر، بلکه به پدر و مادرم انجام داده ام . این قضیه را گفتم براى این که شما توجه بکنید که مسئله چقدر در پیشگاه پروردگار مهم است.

 

* برگرفته شده از کتاب گلهای باغ خاطره تألیف حسن صدری مازندرانی

 

**جزوه درس اخلاق ، انتشارات نمایندگى ولى فقیه در سپاه چاپ خرداد سال 1371.