سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقی -3

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اگر لحظهای عنایت حضرت حق تعالی قطع شود، هیچ کمالی در موجودات باق

    نظر

اگر لحظه‌ای عنایت حضرت حق تعالی قطع شود، هیچ کمالی در موجودات باقی نمی‌ماند. هرچند معصوم معدن علم خداست و معصوم است، دقیقاً به خاطر همین مسئله برداشتی که از خدا و عظمت خدا می‌کند، غیر از آن است که ما می‌فهمیم. او فقط خدا را می‌بیند و فانی در حق تعالی است. خودش را عین ربط به خدا و عین فقر می‌داند. تصویر ذهنی ما می‌تواند منشأ اثر باشد.
خیال
ما کارمی‌کند ولی به محض اینکه اراده را برداریم، خیال هم از کار می‌افتد.
معصوم خودش را همین‌طور می‌بیند که اگر لحظه‌ای عنایت حضرت حق قطع شود هیچ چیز باقی نمی‌ماند. خداوند هر اراده‌ای در تقدیر امور دارد و همه چیز نزد خدا مقدار دارد. خدا برای هر چیز قدر و اندازه در نظر گرفته است. خداوند کارهایش را با ریاضیات انجام می‌دهد. تمام امور حساب شده است. فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره، الله خالق کل شیء، کل شیء عنده بمقدار، کل شیء احصیناه فی امام مبین، قد جعل الله لکل شیء
کل شیء که مخلوق خداست و ریاضی است، همه‌اش در امام هست. خداوند کل شیء را از امام خلق می‌کند. معصوم «علیه‌السلام» می‌فرماید: ما ساخته خداییم و خلق، ساخته ما هستند. پس کل شیء غیر از حق تعالی محصور علم معصوم است. معصوم به همه چیز احاطه دارد، غیر از واجب الوجود بودن که مخصوص خداست، همه را معصومین «علیهم‌السلام» دارند.
مشیت و اراده خدا در تقدیر همه امورش به شما نازل شده و هر اراده‌ای که خدا در مورد هر موجودی داشته باشد از بیت شما صادر می‌شود. هر موجودی، هر چیزی گیرش بیاید همه را غیر از خدا از معصوم «علیهم‌السلام» می‌گیرد.
معصوم «علیهم‌السلام» چون معرفتش بیشتر شده، خشیت و خوفش بیشتر است. فقط بندگان عالِم خدا از خداوند می‌ترسند. در واقع اضافه مقولی است: عبادی من / اضافه اشراقی: صورت ذهنی من موجود مستقلی برای خودش نیست هر دو یکی هستند. اگر آن نباشد این هم نیست.
یک فرد زمانی پدر یکی محسوب می‌شود که طرف دیگر پسری وجود داشته باشد.خورشید نور را افاضه می‌کند و نور اصولاً در تمام وجود خورشید هیچ نیست.
کسی که همه حقیقت‌هایش ادعاست چگونه در ادعایش ادعا نداشته باشد. ما مستقل از خدا هیچ چیز نیستیم. معصومین «علیهم‌السلام» خوف از اضافه اشراقیه داشته‌اند. معصوم «علیه‌السلام» هرچه دارایی‌اش را می‌بیند خودش را مدیون‌تر می‌داند. خودش را ذلیل‌تر و خوارتر می‌بیند. ادراکی که از آن عظمت می‌کند بیشتر متوجه می‌شود که چه‌قدر به آن وجود نیازمند است. در نگاه به آسمان عظمت ماه و خورشید و منظومه شمسی و ستاره‌ها و... همه را یکجا نگه داشته و دارد اداره می‌کند. یک اتم خالی از حضور خدا نیست. داخل همه اشیاء هست. به شکل رابطه نفس و بدن داخل بدن هست ولی قاطی نشده است. خارج هم هست به معنای اینکه بین آنها فاصله نیست. تمام اجزای عالم در محضر خدا حضور دارند.
اگر خداوند لحظه‌ای اراده کند، همه اینها جمع می‌شود.
مثال: رابطه ما با صورت ذهنی، تصویر هست، حرم حضرت رضا «علیه‌السلام» اما در ذره به ذره این تصور حضور داریم بدون اینکه چیزی از ما کم یا جدا شود. به محض رها کردن، عنایت و توجه برداشته می‌شود.
معصوم «علیه‌السلام» می‌فرماید: دست از تملق‌ات برنمی‌دارم. ما یک امتدادی داریم که گاهی در اثر حرکت الکترون‌ها به‌وجود می‌آید. جایی که پای ماده وسط نیست، دهر است که گذشته و آینده‌اش باهم یکی است. الان گذشته و حال و آینده یک جا پیش ما حضور دارد. حتی وقتی ذکر می‌گوییم: اشتباهاً می‌گوییم: نشسته‌ام و ذکر خدا را می‌گویم: ولی درواقع خود حق تعالی از زبان تو ذکر می‌گوید.
همه کمال برای حق تعالی است. من به چشم یار بینم یار را.
هر گناهکاری را دید خودش را از او آلوده‌تر ببیند. اگر جلوی معصیت نرود، خودش را مقروض‌تر می‌بیند.
مؤمن ذوب است در میل خانواده‌اش. به‌عنوان یک عبد خدا سعی می‌کند بفهمد که روز قیامت 1000 سال باید بایستد و در ایستگاه خانواده جواب دهد.
سید القوم خادمهم: بقیه بیشتر از او استفاده می‌کنند. لعنت بر کسی که بارش را روی دیگران می‌اندازد.
زندگی فطرت‌مدار با طبیعت‌مدار خیلی فرق می‌کند. پیامبر و امام حسن «علیهم‌السلام» با همسران ملعونشان کنار می‌آمدند. ایشان خودشان را در مقام‌های عالیه‌شان نمی‌بینند که به من شر می‌رسانند. به واسطه حقی که دارند از دیگران توقع دارند. ما خیلی، «من»، «نخوت» و «تکبر» داریم.
نگاه توحیدی یک معصوم با کودک نزدیک‌ترین حالت است.
4 ماه اول: ادراک و شهود حقیقی دارد که ضعف محض است. ابراز می‌کند که بیچاره است، عرضه ندارم، توان ندارم از خودم پشه‌ای را دور کنم.
5/3 ـ 5/2 سال: خودش را در مقابل پدر و مادر می‌بیند. «من» کودک شروع می‌شود، به آن هم احتیاج دارد، شخصیت‌سازی می‌کند. بعضی افراد در 3 سالگی می‌مانند و هیچ وقت نمی‌تواند بگوید: من کوتاهی کردم، غلط کردم، کسی که بیشتر مجرم است، طلبکارتر است. هیچ‌وقت نمی‌خواهم از «من» جدا شوم، «انانیت» کار دست انسان می‌دهد. این قدر با حضورت دیگران را اذیت نکن، با تدین و تقوا همه را اذیت می‌کنی. همه کسانی که جلوی ائمه «علیهم‌السلام» ایستادند به خاطر «من» مذهبی‌شان بود. امام زمان «علیه‌السلام» را اذیت می‌کند. مظلومیت حضرت از پیامبر بیشتر است. چون مردم زمان پیامبر جاهل بودند ولی مردم الان می‌دانند. امام «رحمةالله علیه» فرمودند: خون دلی که پدر پیرتان از این طایفه خورده، از هیچ طایفه‌ دیگری نخورده است. «من» آنها بزرگ‌تر است.
گناهکار خودش را آلوده و مقصر می‌داند و هیچ در خود ندارد. ما با هزار تا «من» با خدا و امام زمان «علیه‌السلام» حرف می‌زنیم. باید احساس بدهکاری بیشتری داشته باشیم. حاج ملاهادی سبزواری مدتی خادم مدرسه طلبه‌ها می‌شود تا «من» خود را از بین ببرد. عمری در توهم کمالات زندگی می‌کنیم. لحظه مردن به ما می‌فهمانند که چه‌قدر در آلودگی‌های با صورت‌های مقدس بوده‌ایم. هرقدر بار بیشتر می‌شود، لابشرط‌تر است.
کسی که کمالات توهمی دارد شرط زیاد دارد. فحشای باطنی بدتر از فحشای ظاهری است. (تکبر، حسادت، غیبت، زنا و قمار و شراب)
عجب برای کسی است که خودی سراغ دارد و خودش را می‌بیند


کارگاه توحیدی نسیم حیات 1

    نظر
معرفی اجمالی خطبه توحیدی امام رضا «علیه السلام»
معرفت و اهمیت آن در عبادت
اهمیت معرفت در زندگی
حرکت به سمت خدا با قلب
تنها معشوق انسان خداست
اهمیت معرفت الله از دیدگاه ائمه «علیهم السلام»
خط سیر خطبه بی بدیل و بسیار با گوهر آقا امام رضا «علیه‌السلام» که در کتاب‌های درجه اول شیعه ذکر شده و از نظر سند بسیار معتبر است.
جلسه یکم
 
مقدمه:
چون مأمون عباسی خواست امام رضا «علیه‌السلام» را برای خلافت و ولایت عهدی بگمارد، بنی‌هاشم (مراد، بنی عباس است که بخاطر قرابت با مأمون با این امر حسادت ورزیدند) را دعوت و جمع نموده و اظهار داشت که: من قصد کرده‌ام تا علی بن موسی‌الرضا «علیه‌السلام» را برای بعد از خود به مقام ولایت و خلافت معین کنم! بنی‌هاشم از روی حسادت گفتند: آیا کسی را که با امور مملکت و حکومت و تدبیر شئون خلافت و زمامدار آشنا نیست و سابقه و بصیرت و بینایی ندارد، می‌خواهی خلیفه کنی! بهتر است کسی را فرستاده و او را برای حضور در مجلسی دعوت کنی! و در همین جلسه به ناآگاهی او اطلاع یافته و این جریان تو را راهنمایی خواهد کرد.
پس مأمون کسی را فرستاد و آن حضرت حاضر شد. پس بنی‌هاشم آن حضرت را خطاب کرده و گفتند: تقاضا می‌کنیم به منبر بالا رفته و برای ما نشانه‌ای از علم و هدایت برفراز کن که روی آن اساس و علامت؛ بندگی و عبادت پروردگار متعال را عمل کنیم!
پس آن حضرت روی منبر نشست و مقداری از زمان سر به پائین انداخته و چند دقیقه بسیار ماهرانه سکوت می‌کنند سپس تکانی خورده و خیلی شکوه انگیز روی منبر و در حالت اعتدال و استقامت می‌ایستند؛ ابتدا ستایش و ثنای پروردگار متعال کرده و بعد بر رسول گرامی و اهل بیت اطهار او درود فرستاده و می‌فرماید:
1- (اول عبادة الله معرفته) و أصل معرفة الله تَوحیدُه؛
ترجم? فقر? اول: آغاز بندگی خداوند، (معرفت) به خداوند است.
معنای واژه‌ها :
اول: چیزی که مقدم هست بر چیز دیگری که بر آن چیزهایی مترتّّب باشد، خواه مادی باشد یا معنوی. اول چیزهایی که غیر از أول هست را می‌گویند: «آخر»
عبادت: نهایت تذلّل و خضوع و خشوع و خواری در مقابل حق تعالی و اطاعت است از مولا؛
الله: یعنی خداوند تبارک و تعالی
معرفت: غیر از علم است. معرفت جزئی است و علم کلی است. در معرفت ما به خصوصیاتش یک شئ اطلاع کامل پیدا می‌کنیم که البته لزوماً احاطه نیست، بلکه با جزئی شناختن هست.
توضیح
یک اصل بسیار مهم را حضرت اینجا ذکر می‌کند و آن «تقدم معرفت بر انجام هرکاری است» که علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «ما من حرکة الّا و أنت محتاجُ فیها إلی معرفةٍ» یعنی در هرحرکتی انسان باید معرفت داشته باشد. یعنی باید با ابعاد آن حرکت آشنا شوی. در روایت دیگر فرمود وقتی می‌خواهید وارد یک کار شوید؛ خروجی‌ها یش را هم باید نگاه بکنید، عبادت هم یک حرکت است. ما می‌خواهیم در مقابل یک شخص نهایت خواری را داشته باشیم و اطاعتش کنیم. پس منطقی هست که ابتدا، این شخص را بشناسیم این کیست که می‌خواهیم در مقابلش تذلّل بکنیم و اطاعتش بکنیم و خودمان را به او بسپاریم؟ اطاعت کار کوچکی نیست، یعنی هرچی بگوید، ما اطاعت می‌کنیم در دنیا در برابر مولا‌ها ی بسیاری این کار دارد صورت می‌گیرد، یعنی تذلّل و خواری و اطاعت و عبادت
ما می‌گوئیم می‌خواهیم خدا را عبادت بکنیم و فقط هم او را لایق این کار می‌دانیم. که مردم آن طور که شایسته است خداوند را نمی‌شناسند و به تعبیر امام صادق «علیه‌السلام» کسی را عبادت می‌کنند، اکثر مردم که هیچ شناختی از او ندارند.
خیلی‌ها به طور سنتی عقائد به آنها رسیده ولی هیچ شناختی از آن کسی که عبادتش می‌کنند ندارند و عجیب اینکه ترجیح می‌دهند که همین طوری باشد یعنی وقتی آنها را دعوت به معرفت می‌کنید اثر ندارد. فلذا عبادت‌هایی را انجام می‌دهیم که به فرمایش امام صادق «علیه‌السلام» شخص شصت سال طرف نماز می‌خواند و یک رکعتش هم قبول نیست! یا شخص قرآن می‌خواند اما قرآن لعنتش می‌کند «رُبَّ تال القرآن والقرآن یلعنه»
و این یک رسالت است برای هم? ما، که علاوه براینکه خودمان باید عبادتهایمان را براساس معرفت انجام بدهیم این را در جامعه بسط بدهیم که اگر کسی کار عبادی می‌کند براساس معرفت انجام شود.
در آموزه‌ها ی دینی تأکید کرده اند که معرفت را بر انجام هرکاری مقدم بداریم. حتی بر عبادت خداوند تبرک و تعالی. چون معرفت هدف خلقت انسان است ما خلقت جن و الانس إلّا لیعبدون حتی خود قرآن می‌فرماید که عبادت یک هدف متوسط است واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین یعنی پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی. یعنی تا شهود بکنی و پرده کنار برود و این حالت تردید‌ها ، وسوسه‌ها ، تزلزل‌ها ، از بین برود. یقین خیلی مهم است.
در روایت آمده کمترین چیزی که بین بندگان خدا تقسیم شده یقین است. در حقیقت مثل طلائی است که از معدن استخراج می‌کنند.مقدمات بسیار و تلاشهای بسیاری صورت می‌گیرد، اما در سال فقط شاید چند کیلو طلا گیر بیاید.
معرفت تنها عطای الهی است که دنیایی نیست و هم? دنیا خلق شده تا اینکه بشر به یک معرفت برسد.
در حدیث گنجی مخفی؛ خداوند می‌فرماید: «کنتُ کنزاً مَخفیّاً فَخَلَقتُ الخَلق، لِکَی اُعرَف» خلق را آفریدم تا شناخته شوم. یعنی تمام خلقت و تاریخ با تمام شلوغیهایی که دارد، به وجود آمده تا از بین هم? این حرکت‌ها یک عده ای به یقین و معرفت برسند.
باید محصول زندگی رسیدن به معرفت الله باشد. فلذا در میان این همه آدم چه کسانی موفق هستند؟ آنهایی که در درون شان به معرفت رسیدند، نه آنهایی که کار کردند، تلاش کردند یا حتی عبادت کردند.
عبادت اگر تبدیل به یقین نشود، چه بسار به تعبیر پیغمبر “صلی الله علیه و آله و سلم» انسان را از خداوند دور دور هم بکند. مقدم بر هرچیز معرفت است.
ایاک نعبد و ایّک نستعین؛ کاف ایاک در ترجمه می‌گوییم تو نه شما. تو شناخت جزئی است اینکه در قرآن از زبان انبیاء خطاب به خدا می‌گویند «أنت» یعنی تو این خیلی شناخت جزئی است. لذا بیشترین سرمایه‌گذاری به جای عمل و عبادت باید صرف فکر و معرفت شود.
رسول الله «صلی الله علیه و آله و سلم» به امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» می‌فرماید: «وقتی می‌بینی مردم زیاد دنبال عبادت هستند، تو تعقل کن تا بتوانی از بقیه مردم سبقت بگیری، علیک بکثرة العقل» وقت را باید در مطالعه و تعقل گذاشت. به گونه ای که در افعال خدا فکر بکنیم.
به تعبیر خود امام هشتم «علیه‌السلام» در همین خطبه می‌فرماید: وأفعاله تعبیر تفهیم می‌خواهد بکند به ما، بالاخره می‌خواهد با ما حرف بزند. تمام خلقت زبان تکلّم خداست خدا متکلم است یک مقدار گوشمان را باز بکنیم.بلندترین صدای عالم صدای خداست. و اساساً تنها صدای عالم صدای خداست، ما باید این صدا را بشنویم.
امام جواد «علیه‌السلام» می‌فرماید: «القصد الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال که مهم ترین حرکت انسان حرکت قلبش است که با تعقل شروع می‌شود، تا آن قلب تکان بخورد و پیشرفت بکند. به جائی برسد این قلب به «یقین» برسد.
ما بدون شناخت خداوند چه رابطه ای می‌توانیم با او برقرار کنیم؟
شعار دین ما و بزرگ‌ترین حرف پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» که «لااله الّا الله» است . برای انسان دلبری غیر از خدا وجود ندارد. چطور ممکن است کسی را که نمی‌شناسیم، به عنوان دلبر بگیریم؟ تا نشناسیم این ارتباط امکان پذیر نیست.
ما چطور می‌توانیم مثل کسی شویم که هیچ شناختی از او نداریم: تخلّقوا باخلاق الله أمر شده که شما لیاقت تان خدا است. به اخلاق خدا متخلق شوید. اصلاً این خدا کی هست که باید عبادتش بکنیم؟ هم معشوق ما باشد هم ما اخلاق او را پیدا بکنیم؟ ما بدون شناخت خدا، اصلاً معشوق مان را نشناختیم.
قل إن کنتم یحبون الله فاتَّبعونی یُحببکم الله این همه با زبان عشق سخن گفته شده، این همه تأکید برای محبت ما چطور می‌توانیم رابطه براساس محبت برقرار بکنیم؟ حکایت ما حکایت کسی است که در نامه به آن می‌گویند من محبوب تو هستم و ما هیچ شناختی از آن نداشته باشیم. نگاه کنید! گوش تاریخ پُر هست از حرف‌های عاشقانه بین انسانها و خدا، چند نفر واقعاً این ادبیات را خوب می‌فهمند؟
شما بگویید محبت همسر و فرزند، همه می‌فهمند، اگر کسی نفهمد جای تعجب دارد اما وقتی درمورد خدا صحبت می‌کنیم به عنوان اله یعنی دلبر و معشوق متأسفانه استثناءً این را درکش می‌کنند.
صمیمیت، رفاقت بین انسان و خدا به معنای دقیق کلمه یا رفیق من لا رفیق له ، یا حبیب من لا حبیب له ، یا خیر من آوی إلیه طریب... واقعاً چطور می‌تواند به دست بیاید؟ یعنی ما لذتی که از خلوت محبوبِ انسانی خودمان می‌بریم که چه ماجراهایی دارد، یک موقع بگویند آیا تا به حال باخدا هم درگیریِ دوستی پیدا کردی؟ شده تا به حال برای همدیگر ناز بکنید؟ این قهر و نازهای مرسومی که بین انسان و سایر محبوب‌ها ی خودش ایجاد می‌شود، بین تو و خدا ایجاد شود؟
ببینید عرفای ما چه سخن‌ها یی به خدا دارند؟ چقدر ناله داریم از فراق مناجات خمس عشر را نگاه بکنید! خدایا رویت را از من برنگردان، خدایا تمام عشقم توئی، سوز دلم را جز تو کسی نمی‌تواند از بین ببرد.
چطور می شود که یک انسان به جائی می‌رسد که شخصاً با خدا درگیر می‌شود. با خدا، این خدا کیست؟ که یک کسی در خودش می‌بیند که قَد علم بکند و برود در حریم خدا و با خدا درگیر عاطفی و عشقی بشود و بینشان چه کشمکش‌هائی اتفاق بیفتد: قبض، بسط، قهر، آشتی، صلح و... شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد گاهی قهر می‌کند با ما، گاهی آشتی می‌کند.
به خدا می‌گوییم توّاب إنَّه کان توّابا توّاب یعنی خدا سمت بنده خودش برمی گردد!
بالاخره این خدا کیست که انسان می تواند در حریمش برود ، او بیاید در حریم ما، بیاید هم? دل ما را بگیرد، بشود دلبر، بشود اله ما برویم در حریمِ او و دوستِ او شویم. و بعد به من بگوید که من خیلی مشتاق بودم که تو برگردی...!
پیرامون معرفت و اهمیت آن؛
امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» فرمود: «معرفت الله سبحانه أعلی المعارف» أعلی یعنی قل? شناخت‌ها ، حق تعالی است. مهم ترین چیزی که انسان می تواند و باید بشناسد هدفِ خلقت خودش هست و إله خودش.
دارائی و شرافت یک انسان، آنچه که یک انسان از دنیا با خودش می‌برد، به عنوان محصول یک زندگی انسانی معرفت حق تعالی است. سایر شناخت‌ها تابع این شناخت هستند. یعنی اگر این شناخت را به دست نیاوریم، درواقع بدون اینکه به هدف برسیم، دست خالی از این دنیا می رویم. لذا می‌فرماید: أعلی المعارف ما چون خودمان و حق تعالی را نمی‌شناسیم این چیزها ممکن است خیلی برایمان جذابیت نداشته باشد، حتی بعضی‌ها علمشان امور خیالی است. برایش جذاب تر است تا اینکه بخواهد وقتش را بگذارد روی شناخت حق تعالی!
لذا حضرت یک جمل? تکان دهنده ای دارند که: «ما یَسُرُنی لَو مِتُّ طفلاً و اُدخِلتُ الجنّة و لم اکبر فأعرف ربّی و عزّوجلّ»! می‌فرماید: یعنی اصلاً من را خوشحال نمی‌کند که در بچگی می‌مردم و به بهشت می‌رفتم و بزرگ نمی‌شدم تا اینکه خدای خودم را بشناسم یعنی قشنگی بزرگ شدن و بلوغ این است که انسان بزرگ شود و خدا را بشناسد، اما متأسفانه نه در ارزیابیهای ما، تمام فاید? زندگی یک آدم کمالات دنیایی است.
اینقدر مهم است که اگر طرف ازدواج نکرده باشد و بمیرد می‌گویند «ناکام» یعنی تمام کام دنیا انگار ازدواج بوده است!
ما وقتی می‌گوییم خدا را هم می‌شناسیم، می‌گوییم خدا را شکر ازدواج کردیم یعنی خدا را هم همین طور می‌بینیم. شکرهای حیوانی که به تعبیر امام صادق «علیه‌السلام» سگ‌های مدینه هم خدا را همین طور شکر می‌کنند. امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» می‌گوید: بزرگ شدن هدفش معرفت الله است و حتی هم? قیمت بزرگ شدن. ما چون خودِ زمینی خودمان را نگاه می‌کنیم، این حرف‌ها خیلی برایمان عجیب و سنگین است؛ چرا؟ چون ما با گوش طبیعی و جنسی داریم این حرف‌ها را می‌شنویم. فلذا برای طبیعت و حیوانات معنادار نیست . چه کسی از این کلام علی «علیه‌السلام» لذت می‌برد؟ آن کسی که بخش انسانی اش فعّال شده باشد. اصلاً این حرف را که ما یسرنی لومت طفلا... حضرت برای چه کسی زده؟ چه کسی وقتی این را می‌شنود از بزرگ شدن خودش لذت می‌برد؟ اگر با شنیدن این کلام امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» لذت می‌بری از اینکه زنده هستی، و دنیا برایت قشنگ می‌شود، انسانیت بر شما مبارک باد.
دنیا فقط با معرفت الله قشنگ است. و دنیا با معرفت الله بالاتراز بهشت است.
ملاک: آیا وقتی وارد الله می‌شویم و مخاطب قرارش می‌دهیم، این ذهن و دلمان را متوجه می‌کنیم به داخل بهشت می‌رویم یا نه؟! خیلی کلام بند است! می‌گوید اگر بهشت نرفتی، نرفتی. همین که بزرگ شدی، خیلی مهم است.
چقدر دنیا قیمت و ارزش دارد که یک کسی می‌ارزد بزرگ بشود، در طفولیت نمیرد با اینکه اگر در طفولیت بمیرد وارد بهشت می‌شود، اما سیر معرفتی یک سیر دیگر است که اینقدر ارزش دارد که انسان زنده بماند و زمانی را بگذارد برای معرفت الله و به راحتی هم جبران نمی‌شود اگر کسی زمان دنیا را از دست بدهد. آن چیزی که انسان در زندگی دنیا به دست می‌آورد خیلی گران قیمت تر است. به همین خاطر حضرت «علیه‌السلام» می‌فرماید من یک ساعت دنیا را به هزاران سال آخرت نمی‌دهم. چقدر باید خدا را شکر کنیم که هنوز زنده ایم.
حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرماید: اگر کسی یکبار از روی معرفت بگوید «لااله الّا الله» حتماً وارد بهشت خواهد شد. بهشتی که مبنایش این شعار باشد بسیار متفاوت است؛ بهشتی که از روی فضل الهی چون معصوم بوده واردش بشود.
این روایت مایسرنی... یک آینه است. خودتان را در آن نگاه کنید و ببینید چه می‌توانید در این آینه ببینید. آیا ما هم همان لذتی که حضرت از بزرگ شدن می‌برد می‌بریم؟
امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرماید: «لو یعلم النّاس ما فی فضل معرفة الله عزّوجلّ ما مَدُّوا أعینهم إلی ما متَّع الله به الأعداء من زهرة الحیاة الدنیا و نعیمها، و کانت دنیاهم اقلّ عندهم ممّا یطؤونه بأرجلهم و لنعموا بمعرفة الله جلّ و عزّ، و تلذّذوا ب‌ها تلذّذ من لم یزل فی روضات الجنان مع اولیاء الله؛...»
اگر مردم می‌دانستند «لو» که می‌گوید. مثل ای کاش است. «لو» را وقتی به کار می‌برند که این تحقق پیدا نکرده یا تحقق برای همه پیدا نمی‌کند . حضرت می‌گوید اگر مردم می‌فهمیدند در شناخت خدا چه فضیلتی وجود دارد، اصلاً چشم نمی‌دوختند به بهره‌هایی که مردم از دنیا بردند. یعنی خیلی گرانقیمت است معرفت الله.
شناخت اینکه در معرفت الله چی هست کافی است، همین که به ارزش معرفت الله پی ببرد، دیگر چشم نمی‌دوزد به الهه های مردم. تازه می‌فرماید به الأعداء به چیزهایی که خداوند دشمنان را بهره مند کرده. شما در یک شاخ? گل که قسمتی اش تازه است و قسمتی اش پژمرده وقتی به آن قسمت تازه نگاه می‌کنید لذت می‌برید اما تو خودت هم می‌فهمی که چند ساعت دیگر این گلهای قشنگ به سرنوشت آن گلهای پژمرده دچار می‌شوند. زهرة الحیاة الدنیا یعنی دنیا اینجوری است. یعنی یک چیزی به اسم طراوت، زیبایی، جوانی، ازدواج، مسکن و... می‌آید همین که تو می‌آیی از آن بهره مند شوی، به تعبیر قرآن، چند ساعتِ بعد می‌بینید که هیچی از آن نمی‌ماند. می‌فرماید اگر شما بدانید در معرفتِ خدا چی هست، اصلاً حسرت داشته‌ها ی هیچکس را نمی‌خورید. یعنی معرفت الله را اگر به دست آورید، همه چیز را به دست آوردید. اصلاً به چیزی دیگر نگاه نمی‌کنید، چیزی را آرزو نمی‌کنید. معرفت الله یعنی همه چیز که علی «علیه‌السلام» در روایت قبل فرمودند اصلاً از بهشت هم بالاتر است.
در ادامه می‌فرماید: دنیای دشمنان که ظاهراً جلو? بیش تری دارد در نزد آن کسانی که فضیلت معرفت خدا را می‌دانند خیلی کوچکتر از آن چیزی است که رویش پا می‌گذارند و می‌روند.
در ادامه می‌فرماید: این‌ها چنان از معرفت خدا نصیب می‌برند و اینقدر لذت می‌برند آیا ما از معرفت خدا لذت می‌بریم؟ از فکرِ به خدا، از ذکرِ خدا درمورد ذکر خدا فرمود: الذکر لذت المحبین حتی گر میسر نیست بر من کام او/ عشق بازی می‌کنم با نام او حتی خیالش قشنگ است و لذت دارد. خداوند چقدر در قرآن زیبا فرموده: یذکرون الله قیاماً و قعوداً علی جنوبهم در رختخواب هم هستند، خیال خدا با آنهاست.
حضرت می‌فرماید: چنان لذت می‌برند از معرفت خدا مثل لذت کسی که در بهشت با اولیاء خدا مشغول مصاحبت هستند. اگر ما وارد این بهشت نشویم و بمیریم خیلی باخت کرده ایم.

اختلافات و سوء تفاهم

    نظر

هیچ اختلافی برای انسان مشکل تر از اختلاف با همسر نیست. زن مرد هر دو مایلند زندگی آرامی داشته باشند.
انسان دارای دو بعد مادی و الهی است. اگر رشد بعد حیوانی باعث توقف رشد الهی شود، حیوان منشی ایجاد گشته و اختلافات بروز می یابند. اگر انسان درک کند که هم سنخ خداست، صفات خدایی نیز در وجودش تجلی یافته و هرگونه طنشی را براحتی رد میکند.
ریشه اختلافات
1-عدم درک خود: متابعت از هوای نفس مانع رشد خود الهی و دیدن حقایق می گردد.در صورت غلبه هوای نفس، انسان خود محور شده و نظرات دیگران را نمی پذیرد.
2-عدم درک طرف مقابل: زن و مرد دو موجود با سلایق مختلف هستند. زوجین باید اخلاقیات خود را شناخته و در جهت رفع عیب های خود تلاش کنند. «طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس –خوش به حال کسی که به پرداختن به عیوبش او را از دیدن عیوب دیگران بازمی دارد».
شناخت فرد از خود و همسرش، باعث درک شخصیت وجودی او و طرف مقابل، و از بین رفتن انتظار و توقع بی جا می گردد.
3-عدم آگاهی و رشد انسانی: باعث وابستگی انسان به اشیای پوشالی می گردد.
دنیا نعمت است و انسان باید در حد شخصیّتش از امکانات آن استفاده کند؛ امّا نباید دچار مادی گرایی گردد، چرا که نه تنها لذّت را به دنبال ندارد بلکه باعث رنج و سختی می شود. خوشبختی با مادی گرایی متناقض است.
4-تزلزل و نبود ایمان و تقوا: آرامش، عفاف، وفا و عشق همه در پرتو ایمان است. نبود ایمان باعث ایجاد سوء ظن و بروز اختلاف می گردد.
زن و شوهر با تقوا، یکدیگر را مایه آرامش می دانند.
5-نبود بینش و ادراک صحیح از وظایف اسلامی: نماز خواندن و عبادت کافی نیست بلکه زوجین باید وظایف همسری را همانگونه که خداوند دستور داده ایفا کنند.
6-عدم انجام وظیفه: انجام وظیفه عبادت است . زوجین باید در انجام وظایف خود اخلاص داشته باشند.
لزوم حفظ وحدت در خانواده
ریشه اجرای صحیح همهً احکام، در وحدت است. خانواده، کانونی برای آرامش و آسایش است، و وحدت تاًمین کننده آرامش.
خصومت و اختلاف از خصوصیّات اهل جهنم، و وحدت از از خصائص اهل بهشت است. خداوند در قرآن، اختلاف را عملی شیطانی معرفی نموده و در سوره ، آیه ،میفرمایند: «ان الشیطان ینزع بینهم -شیطان افراد را به درگیری می اندازد.»
شیطان از طریق تکبّر، سوء ظن و عجب انسان را وسوسه کرده و در نهایت او را به درگیری میکشاند. پس سرسختانه مراقب مراقب روح خود باشیم و در برخورد با چنین افکاری هوشمندانه عمل کنیم. چرا که خداوند گناه فتنه را بزرگ دانسته و انسان را به پرهیز از آن سفارش نموده است.
دستوراتی جهت جلوگیری از اختلاف
1
-جلوگیری از ایجاد زمینه ها و ریشه های اختلاف
2-ایجاد وحدت و دوستی بین یکدیگر
3-عدم سوء ظن به یکدیگر
پیامبر(ص) می فرماید: از مراء و بحث دوری کنید، حتّی اگر حق با شماست. زیرا مراء موجب محرومیت از شفاعت معصومین می گردد. بحث و جدل اساساً زشت و نامبارک است، و پیروزی در آن نیز به همان میزان منفور می باشد.
امام علی (ع) میفرمایند: «نصف العاقل الاحتمال و نصفه تغافل-نصف شخصیت عاقل، تحمل و نصف دیگرش به غفلت و نادانی زدن است.»
شخص عاقل، چون گرایش به جهنم ندارد وارد بحث نمی شود. فراموش نکنیم با کسی که در موقعیت حرف شنوی نیست، نباید بحث کرد . چرا که گاهی فقر فرهنگی، و گاهی وجود فاصله فکری، مانع درک صحبت های طرفین می شود.
حضرت میفرمایند: «رب الکلام جوابه سکوت-چه بسیار کلامی که جواب آن سکوت است». چرا که در هنگام عصبانیّت، فرد نمی تواند عدالت را رعایت کند و این خود فتنه ساز است.
اانسان عاقل به خاطرشناخت ارزش روحش، خود را متوجه محدودیت های دنیا نمیکند، زیرا در اینصورت بی نهایت را از دست می دهد.
برای افزایش تحمّل و یافتن روحیّهً تغافل باید ماهیّت دنیا و بی ارزش بودن آن را بشناسیم. ارزش های خود را حفظ کنیم و چیزهایی را محترم بدانیم که خدا بر آنها ارزش می نهد. جایگاه هایی را که خدا مشخص نموده رعایت کنیم.
تطابق یا تفاهم
روح زوجین از منابع مختلف تغذیه می شود، لذا نباید به دنبال تطابق کامل بود. به جای تطابق، تفاهم لازم است. طلب تطابق، یعنی خود محوری که باعث از بین رفتن آرامش و ایجاد جهنم است.
نکته آخر
یاد بگیریم که از یکدیگر عیب جویی نکنیم و به جای دیدن امور منفی، زیبایی های هم را ببینیم.
برای دنیا عصبانی نشویم، چون همسر ما یک انسان با ارزشهای انسانی است. لازمه آن پر کردن دل از معنویت و یاد خداست. اگر معنویت نباشد انسان به پوچی می رسد.هر قدر معنویت، اخلاق و عشق ورزی بیشتر باشد اختلاف کمتر است


فایده بسط معنویت

    نظر

آنچه با روح انسان پیوند می خورد جزء شئون او می گردد. معنویتی که در خانواده روز به روز بیشتر گسترش می یابد، به عنوان ثروت و دارائی اعضای آن محسوب میشود. به این ترتیب، فرزند صالح در چنین خانواده ای ذخیره آخرت والدینش میگردد.
خوش اخلاقی، اولین وسیله لازم برای ترویج معنویت است. تفریحات سالم و گردشهای خانوادگی، سفر به محیطهای معنوی و حضور دسته جمعی خانواده در تجمع های مذهبی، نقش بسیار موًثری در تغذیهً معنوی خانواده ایفا میکند.
از حقوق خانواده نسبت به مرد، امر به معروف و نهی از منکر است. او موظف است، در کنار ایفای نقش همسری، خانواده را به کارهای نیک دعوت کند.غیرت سازنده، جهت محافظت از زن و سلامت روح او لازم است، اما مردان مراقب باشند نسبت به این حق دچار افراط یا تفریط نگردند.
اهمیّت حقوق شوهر
ریشه حقوق به فطرت انسان بر می گردد و خداوند براساس خلقت خاص زن و مرد، آنها را وضع نموده است.
اطاعت زن از شوهر در جایی که معصیت خدا نباشد لازم است. زن حق خداوند را ادا نمی کند؛ مگر اینکه حق شوهرش را ادا کرده باشد.
حق مرد بر زن
اسلام به وحدت بسیار توجّه دارد، ولی انتخاب رهبر را در زندگی مشترک برای جلوگیری از بی نظمی لازم دانسته است.
- رهبری خانواده به علّت تناسب با وضعیت تعقلّی مرد و ناسازگاری با روحیّهً عاطفی زن، بر عهدهً مردان است.
- وظیفه زن، اطاعت از مرد است. اگر زنی سرپرستی خانواده را بر عهده گیرد، «حتی در صورت موفقیّت» بعد از مدّتی احساس پشیمانی می کند، چون روح او نیاز به تبعیّت دارد.
مرد باید بر قلب همسر خود حکومت کند نه بر جسم و بدن او، همانگونه که زن باید بر روح مردش حکومت کند.
زن باید اطاعت از همسر را در خانواده به نمایش گذارده، و مخالفتش را، در حضور فرزندان بروز ندهد، زیرا این امر، جسارت و بی ادبی فرزندان را نسبت به پدر، و سردرگمی آنها را برای اطاعت از او به دنبال دارد. اثر اطاعت همسر از شوهر، آموزش تبعیت به فرزندان و ایجاد هیبت پدرانه در دل آنهاست.
- زن برای بیرون رفتن از خانه به اجازه همسرش نیاز دارد و حق اصرار ندارد. خشم هیچ کس برای زن مضرتر از ناراحتی همسر که همان خشم خداست، نیست.
- بسیاری از وظایفی که زن در مقابل دیگران برعهده دارد، صرف راضی نبودن شوهر از او سلب میگردد، امّا در مورد مردان،وضع به این منوال نیست.
- تمکین جنسی مرد، حق واجبی است و نقش مهمی در سلامت روحی و روانی او دارد و زن نباید آن را وسیله ای برای اعمال فشار قرار دهد.
- زن باید با استفاده از لباسها ، آرایش و عطر مورد علاقهً همسرش برای او ایجاد جاذبه کرده و بر روحش سلطه یابد.
- زن آن گونه که شوهرش مایل است باید در خانه رفتار کرده و حیا و عفت را کنار گذارد.
- رعایت نظافت منزل نیز،تأثیر مهمی در روحیه مرد دارد.
- محبّت زن به مرد به حفظ عفت و تقوای مرد، جلوگیری از انحراف او، رضایت او و برقراری آرامش در خانواده کمک می کند.
- کار کردن زن در خانه از امور مستحبی است و اجر بسیار زیادی دارد. زوجین در مقابل انجام کارها از خدا پاداش گرفته و این امر در استقامت آن ها موثر است.
امام باقر(ع) می فرماید: هیچ شفیعی برای زن نجات دهنده تر از رضایت شوهر در نزد خدا نیست. شرط قبولی عبادات زن، رضایت شوهراست.
- زن باید حسن خلق داشته و بد اخلاقی همسر را تحمل کند. خداوند برای زنی که گفتار زننده شوهر را تحمل می نماید، به ازای کلمه، اجر مجاهد را محسوب می کند.
- از نیازهای اساسی شوهر، اکرام و احترام اوست، که در بهداشت روانی او در خانواده و اجتماع بسیار تأثیرگذر است. عاقل کسی است که هر چه را خداوند بزرگ می داند او هم بزرگ دانسته؛ و هر چه را خدا پست شمرده، او هم پست شمارد. تکبّر مانع انجام صحیح وظایف زن در مقابل شوهر می گردد.
- موقعیت شغلی نامناسب، عدم زیبایی یا ثروت، نمی تواند شأن شوهری را که خدا احترام او را واجب کرده از بین ببرد.
- اگر زنی به خاطر تقبل بار مادی زندگی منت گذارد خدا از او نمی پذیرد.
خصوصیّات زن خوب
- دارای روح پاک و متعهد به اخلاق است که باعث جلب اعتماد همسر می گردد. زیرا مرد به زن فاسد اعتماد ندارد.
- در سختی و رفاه، خلقش تغییر نمی کند.
- اهل پشتیبانی از همسرش است.
- کوتاهی و اشتباهات همسر را در جمع دیگران بیان نمی کند.
- انتظارات و توقعات خارج از توان مرد ندارد.
- اسیر تجملات، چشم و هم چشمی نیست. بلکه، به شأن و وسع همسرش توجه میکند.
چگونگی رفتار با خانواده همسر
نیکی به والدین از واجبات است و رضایت خداوند در رضایت پدر و مادر. کسی که والدینش را راضی نکند دچار غضب الهی می گردد. انسان باید والدین همسر را همانند والدین خود دانسته و به آنها احترام گذارد.
- اگرانسان به همسرش محبت واقعی داشته باشد هیچ گاه به خاطر منیّت باعث ایستادن همسرش در مقابل والدین و مورد عاق واقع شدن همسرش نمی گردد.
- شوهر باید محیط خانه را طوری آماده کند که بهتر از خانواده پدر باشد.
- طوری با همسرش برخورد کند که موجبات نگرانی والدین همسر را فراهم نکند.
- اگر خانواده دختر به کمک دخترشان نیاز دارند همسر مانع نشود .
- کسی که خواستار احترام است باید خود نیز احترام بگذارد.
- گاهی میتوات در خانواده همسر بسیار موفق تر از خانواده خود عمل کرد، به این شرط که کمک به اعضای آن خانواده را هرگز از یاد نبرید.
- زوجین باید در انجام نقشی که خدا برایشان در نظر گرفته دقت کرده و در برخورد با خانواده همسر با ظرافت عمل کنند، حرمت ها را حفظ کرده و حساسیّت ایجاد نکند. و به این طریق خوشبختی خود را تضمین نمایند.
- و نکتهً آخر اینکه؛ مراقب پیش فرض های ذهنی خود باشیم و با این دیدگاه ها وارد زندگی نشویم


حقوق زن بر مرد

    نظر

امام صادق (ع) می فرمایند: مرد در رابطه با منزل و عیالش ملزم به رعایت سه مورد زیر می باشد، حتی اگر در طبع او خوشایند نباشد. 1- معاشرت نیکو با همسر. 2- توسعه در امر معیشت. 3- غیرت نسبت به او.
رفع نیازهای مادی همسر از جمله نیاز به خوراک ، پوشاک، مسکن و اثاثیه منزل جهت رفاه، در حد متعارف لازم است.
 امام رضا (ع) می فرماید: کسی که برای رفع حاجت، بدنبال فضل خدا می رود اجرش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.
خانواده محل کرامت است و سلامت آن در گرو خروج از خود پرستی است. اعضای یک خانواده موفق میکوشند با در نظر گرفتن علایق وسلایق یکدیگر در جهت رضایت خدا، پیش رفته و از یکدیگر سبقت گیرند. «المومن یا کل بشهوه اهله- مومن با میل خانواده اش می خورد.» کسی که بخواهد خودش را به دیگران تحمیل کند ملعون است.
- مردان موظفند خصوصیات جسمی و روحی همسرانشان را در نظر گرفته و در انجام کارها یاریشان نمایند.
حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) می فرمایند: کارهای خارج از تناسب روحی و جسمی زن را بر عهده او مگذار تا طراوتش بیشتر و لطافتش زیادتر و زیبائیش پایدارتر باشد. زن ریحانه است نه کشتی گیر میدان.
- مرد نباید بدون رضایت همسرش، میهمان دعوت کند، زیرا غذایی را که او با نارضایتی طبخ نموده، در روح مهمان نیز اثر نامطلوب دارد.
- مرد حق تنبیه، فحاشی و تحقیر زن را ندارد. تنبیه در مسائل آخرتی نیز حد مشخصی دارد.
- همانگونه که زن باید خود را برای مرد آرایش کند مرد نیز موظّف است خود را آرایش نموده و از لباس مناسب و بوی خوش استفاده کند. بهتر است برای اینکار، تا جایی که با شرع و عرف منافات ندارد، به سلیقه همسرش احترام بگذارد.
- تمکین جنسی زن نیز از وظایف اصلی مرد بوده و باید این حق را کاملا ادا کند.

وظیفه مرد در تأمین نیاز عاطفی
- تأمین نیازهای عاطفی برای زنان، از تاًمین نیازهای مادی، برای آنها مهمتر است. بنابراین، آقایان عزیز؛ سعی کنید در برخورد با همسرتان به نکات زیر توجه کنید؛
- محبت را فراموش نکنید، حتی اگر مجبور به تحمل سوء خلق او باشید.
اولین مرحله در مودّت، خوش برخوردی و گشاده رویی است. شاد کردن خانواده حتّی برای زمان اندک، اهمیّت فراوانی دارد.
- از اعمال سلیقه های شخصی و اعتراضهای پیاپی بپرهیزد .
- با خانوادهً همسرتان رفتار مناسبی داشته باشید.
- برای صدا کردنش از القاب زیبا و کلمات محبت آمیز استفاده نمایید. باید علاقه خود را به او اعلام کنید. البته اعلام محبت، به تنهایی کافی نیست بلکه باید در گفتار و رفتارتان ظاهر گردد.
- با همسرتان در مسائلی که دوست دارد صحبت کنید، که البته بهتر است در مورد مسائل زندگی خودتان باشد.
- به صحبتهایش تا جایی که غیبت نباشد گوش کنید. مراقب باشید تا صحبتهایتان تسکین دهنده باشد نه اینکه باعث ایجاد انتقاد و اختلاف گردد.
- از حقوق زن بر مرد این است که او را عفو کرده و سرزنشش نکند.
- به گونه ای رفتار نکنید که باعث پناهندگی همسرتان به دیگری شود.
- به همسرتان بدبین نباشید و به او نسبت ناروا ندهید. پیامبر(ص) می فرمایند: به زنان نسبت ناروا ندهید، چون در آن پشیمانی طولانی و عذابی شدید است. در اکثر موارد، دلایل حسن ظن از سوء ظن بیشتر است.
- خانواده را امانت الهی دانسته و آگاه باشید هیچ رفتاری از نظر خدا دور نیست.
کمال انسان در تشبه به خداست. به واسطه نزدیکی به خدا، صفات خدایی در رفتارتان ظاهر می شود؛ در نتیجه همه برخوردهای شما خدایی خواهد شد.
امام سجاد (ع) فرمود: حق همسرآن است که بدانی 1- خداوند تو را مایه سکون و آرامش روان او قرار داده است. 2- زن نعمتی از سوی خداست که باید با او خوشرفتاری و مدارا کنی و او را گرامی داری. 3- او حق دلنوازی و محبت و حفظ مقام و احترام در دامان شوهر را دارد.

اثرات خوش اخلاقی
1- سلامت و بهداشت روانی خانواده تاًمین می گردد.
2- جو خانواده طهارت یافته و برای جنبه های معنوی و حرکت ابدی آماده می گردد. زوجین موظفند شادابی و محبت را در خود ایجاد و نقشی که خدا برای آنها در نظر گرفته، ایفا نمایند.
3- جلب رضایت خداوند. (هر چه انسان به خانواده اش بیشتر رحم کند، خداوند نیز به او رحم می نماید.
4- تربیت فرزندان صالح.

آفات بدخلقی در خانواده
سعد بن معاذ از یاران نزدیک پیامبر (ص) بود، تا جایی که پیامبر شخصا متکفل امورات تدفین وی گردیدند. امّا بعد از دفن، فرمودند که او به علّت بداخلاقی نسبت به خانواده اش، دچار فشار قبر و عذاب گردیده است .
بد اخلاقی با خانواده به هیچ وجه قابل بخشش نیست؛ چرا که حق الناس بوده و بر پیکرهً روح دیگران آسیب جدی وارد میسازد.

آفت روابط صمیمی زوجین
زوجین موظفند نسبت به هم روابط صمیمانه ای داشته و به هم نزدیک باشند. اما این دوستی ها نباید تبدیل به فحاشی و بی اعتنایی گشته و با گذشت زمان رنگ ببازد، بلکه هر چه از عمر زندگی مشترک میگذرد باید بر میزان احترام ها افزود.


وحدت شخصیّت
انسان از پائین ترین مراتب وجود تا عالی ترین شئونش یک موجود واحد است؛ دارای سه شأن غریزه، کشش به سوی بی نهایت و نیازهای معنوی است که در بین آنها تأثیر و تأثر وجود دارد.
انسان برای ورود به هر شأن و ارتباطی آزاد است، امّا قبل از پذیرفتن آن، باید تبعاتش را پذیرفته و آمادگی ورود به آن را کسب کرده باشد.
با ازدواج، زوجین، وحدت شخصیّت خود را از دست نمی دهند، بلکه با رفتارهایشان بر هم تأثیرگذاشته و (من) وجودی آنها به (ما) تبدیل می شود.
شروع بیماری یک خانواده زمانی است که حتی یک عضو از خانواده خود را منقطع از دیگران بداند.

معنویت
ملاک سلامتی خانواده در میزان معنویت آن است، چرا که وجه تمایز انسان با سایر موجودات در امکان قرب او به خداست. معنویت، حاکم بودن خدا و اوامر او در زندگی است که فقدان آن، نقطه سقوط انسان است. لذا سفارش شده، یاد خدا را فراموش نکرده و با کسانی که اهل ذکر خدا نیستند معاشرت ننمائید. چرا که ذکر خدا، حیات بخش قلب و روح است و کسی که خدا را فراموش کند روحش خواهد پژمرد.

نقش زن و مرد در حاکمیت معنویت در خانواده
زوجین، پاسدار معنویت در خانواده اند تا بتوانند حیات واقعی اعضای خانواده را تاًمین کنند.
خداوند در سورهً عصر می فرماید: فقط کسانی که ایمان و عمل صالح دارند در زیان نیستند. عمل صالح تنها از روح صالح صادر می شود. چه بسا کسانی که به ظاهر زندگی خوشی دارند، اما از آرامش برخوردار نیستند، چرا که روح، گمشدهً حقیقی خویش را طلب میکند.
به زیان انداختن اعضاء خانواده، به معنای دور نگه داشتن آنها از معنویت است. تأمین نیازهای مادی و عاطفی تضمین کنندهً سعادت ابدی نیست، بلکه انسان با حفظ معنویت خویش، حریم دیگران را نیز حفظ می نماید. کسی که خدا را فراموش کند، دچار خود فراموشی گشته و تبعاً سعادت همسر و فرزندانش را نیز از یاد برده و حتی نیازهای مادی و عاطفیشان را به طور کامل تأمین نمی کند.
زندگی های فاقد معنویت، پس از تولد به آخرت متوجه کمبودهایشان شده و به دنبال آن دچار عذاب می گردند.
حضرت می فرمایند؛ «لا یلقی الله احد بذنب اکبر من جهاله اهله و اولاده». خداوند هیچ بنده ای را به گناهی بزرگتر از جهالت خانواده و اولادش ملاقات نمی کند. مردان به یاد داشته باشند که مسئول رشد معنوی همسر و فرزندانشان می باشند.
افزایش معنویت با حب اهل بیت (ع) رابطه مستقیم دارد، پس در تحکیم این رابطه در خانواده خود بکوشید. پیروی از امام معصوم، و در غیاب او، فقیهی که با شرایط خاص رهبری جامعه را بدست می گیرد، تضمین کننده سعادت ماست، لذا باید محبت ائمه، دوستی آنها و حتی گریه بر مصائبشان را به فرزندان آموخت.