سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقی -3

صفحه خانگی پارسی یار درباره

طاغوت دوران امام کاظم(ع)

    نظر
طاغوت دوران امام کاظم(ع)

http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/saidgodari/16.jpg

در میان خلفاى بنـى عبـاس, هارون حاکمیتـى پهناور و گستـرده داشت, صحـراى حجاز و عراق و شامات و ایران و ... زیـر سلطه او بـود. او پـس از مـرگ بـرادرش هادى در سال 170 هجـرى قمرى تکیه بـر اریکه قـدرت زد و تا سال 193 ه". ق به سلطه خـویـش ادامه داد و در ایـن راه از هیچ ظلـم و ستمـى کـوتاهـى نکرد و کمتر سرزمینـى را اراده مـى کـرد که بـر آن اشـراف پیـدا نکنـد. مشهور میان مـورخـان آن است که وى روى به ابـرهاى در حـال حـرکت در آسمان مـى نمـود و مـى گفت: اذهبـى الـى حیث شئت یاءتینـى خراجک; اى ابر هر کجا مـى خـواهـى بـرو[ و ببار] از مملکت تحت سلطه مـن بیرون نخـواهـى رفت, زیـرا هـر کجا ببارى مالیاتـش را بـراى مـن خـواهنـد آورد.
جمعآورى مالیات از سرزمیـن هاى دور و نزدیک دولت رشید را ثروتمنـد ساخت. رشیـد و برامکه جهت خودکامگى خـویـش به مرکز حکومتشان بغداد رسیدند و اموال بى شمارى صرف و خـرج زیبایـى آن شهر کـردنـد تا آنجا که در آن روزگار بغداد را (عروس جهان) خرج زیبایى آن شهر
عیاشـى هاى هارون و وابستگـانـش و آل بـرامکه در صـرف بیت المال جهت اشبـاع غرائز شیطانى و جنسـى روز به روز وابستگـى و علاقه آنان را به حکـومت, بیشتر مـى نمـود.
زندگـى شخصـى آنان و بالتبع همراهان سراسر اسراف و تبذیر شـده بـود. انگشترى که هارون در دست داشت یکصـد هزار دینار قیمت گذارى شـد و مجسمه پرنـده اى که بر روى تاج او قرار داشت از یاقوت قرمزى بود که نتوانستند بر آن قیمتى نهند و بعضى هـم آن را قریب به یکصد هزار دینار تخمیـن زده بودند. مولف (المحاسـن و المساوى) مى نویسد: هارون الرشید به وزیر خـویـش یحیى برمکى در یک مرحله دویست هزار دینار بذل و بخشـش نمود و نیز ماءمـون در شب زفاف به همسـرش (پـوران) حـدود یک هزار قطعه یاقـوت هدیه کرد و فرشى را که به هنگام ورود عروس زیرپایـش انداخت, زربافى بـود که به در و یاقـوت زینت داده شـد و فـرزنـد دیگر هارون امیـن در ظروفـى آب مـى نـوشیـد که اطـرافـش به طلاهـاى قیمتـى تزییـن گـردیـده بود.
اغانـى نیز مـى نـویسـد: صرف و خرج مالیات فراوان و کلان ناحیه مـوصل بر کنیزها و رقاصه ها از سـوى هارون زبـانزد عام و خاص گـردیـد و شاعر پـرتـوان آن روز یعنـى ابـوالعتاهیه را دیـوانه کرد, او به شگفتى و تعجب مى گفت: سبحان الله اءیدفع هذا المـال الجلیل الـى امـراءه!!; آیـا ایـن مـال بسیـار به یک زن داده مـى شـــود, دارالضیافه هارون را کنیزان و ماه رویانـى پـر کرده بـودنـد که بـراى هر یک دهها هزار درهـم و دینار خرج شده بود تا آنان را از سرزمیـن هاى دور جذب خویـش کنند و بالاتر آنکه آنان نیازمند به لباس هاى زریـن و فاخر و گوناگونى بـودند که بتوانند در شب نشینـى ها و جشـن هاى ملـوکانه خـودنمایى کنند و بزم و عیاشـى آنان را شکـوه بخشنـد. جـرجـى زیـدان دربـاره عیـاشـى هـاى هـارون چنیـن مـى نـویســد:
او دو هزار کنیز داشت که سیصـد نفـر از آنـان مخصـوص آواز و رقص و پـایکـوبـى و خنیاگرى بودند. نقل مى کنند:
در یکى از جشـن هاى شبانه, هارون را خـوش آمد و سرحال گشت. در آن وقت سه میلیـون درهـم بر سر حضار نثار کرد و بار دیگر که آوازه خوانى وى را به طرب آورد, دستـور داد وى را فرمانرواى مصرش کنند ...
هارون کنیزى را به یکصـد هزار دینار خریدارى نمـود و براى خرید کنیزک دیگرى سـى و شـش هزار دینار صـرف کرد که او را فقط یک شب نگهدارى کنـد و روز بعد او را به یکـى از درباریان خویـش بخشیـد. ستمگرى که خـود وارث جنایت هاى بـى شمار بـود در سالهاى آخر حکومت هادى[ برادر هارون] وى رو به همسر خویـش; ریطه کرد و کلیدى را به رسم امانت به او داد و گفت: ایـن کلید خزانه خاص مـن است به رسم امانت به تو مى دهم. حق باز کردن آن را ندارى مگر بعد از مرگ مـن, آن هم با نظارت خلیفه بعدى . .. او گمان مـى کرد خلیفه خزانه جـواهرات گرانبها را به وى واگذار کرده و حتما بالاترین نـوع در آنجا وجـود دارد, از ایـن جهت انتظار آن روزى را مى کشید که درب خزانه را باز کند و بتـوانـد آن جـواهرات قیمتـى را در اختیار بگیرد ... آن روز فـرا رسید. ریطه درب خزانه خاص را باز کرد, ناگهان با اجساد سـربـریـده بیـش از یکصد تـن از علویان پاکدل و مطهر و آزاده روبرو گشت. در کنار اجساد طاهره هر یک از شهدا پارچه کـوچکى بـود که نام و نشان آنان را همراه داشت و گویا لقب و نسب آنان را به صـورت کامل نوشته بـودند تا خاندان آنان را براى همیشه بشناسند و به دیگر حاکمان بنى عباس بشناسانند و در قالب وصیت با سادات انقلابـى که کارى غیر از امـر به معروف و نهى از منکـر نـداشتنـد, مبـارزه خـونینـى را داشته بـاشنـــد.
عصـر خفقان فضاى سیاسـى از سـوى حاکمان بنـى عبـاس به ویژه هارون بـر اهل بیت: به قـدرى تنگ بود که جـراءت فعالیتهاى فرهنگـى را از اهل قلـم و حـدیث گرفته بـود.
راویان حـدیث جـراءت نداشتنـد به صراحت از امام کاظم(ع) مطالب گرانبهاى تفسیرى, فقهى, عرفeنى و علمى را نقل کنند. گویا همیـن مقدار ارتباط هم جرم سنگینى محسوب مى شد. آنان براى حفظ سخنان امام معصـوم خـویش و آثار گرانبهایـش مطالب مستند آن حضرت را به صـورت کنایه و اشاره مى نـوشتند و یا براى یکـدیگر مـى خـواندند و سعى مـى کردند نام آن بزرگـوار را به صراحت نبـرنـد. از ایـن رو نقل احادیث زیادى که بـرگشت سنـدش به آن حضـرت بـود چنیـن اسنـاد داده شده:
سمعت ابا ابراهیم, سمعت ابا الحسـن, روى عن العبد الصالح, قال العالـم او السید و گـاهـى چنیـن نقل مـى شـد: حـدثنـى الـرجل و یا کتبت الیه ...
اگر یاران آن حضرت و دانشمندان اءهل حدیث سابقه ذهنى نداشتند, نمـى تـوانستند که مقصـود از کنیه و لقب هـاى فـوق چه کسى است ...
فشار اقتصادى, سیاسـى هارون نظام استبـدادى بنـى عبـاس از مـوسـى بـن جعفـر(ع) و پیروان ایشان وحشت داشت و نمـى تـوانست در برابر آن بزرگـوار آرامـش خـود را حفظ کند, از این رو کینه و حقد و حسد خـویـش را به عناویـن مختلف نشان مـى داد. و در همیـن راستا آنان را در فشار اقتصادى قرار مى داد تا بنیه مالـى جهت سازمان دهى و مبارزه نداشته باشند.
هارون بعد از مـوسـى بـن الهادى روش او را در غصب فدک ادامه داد و نگذاشت عوائد فدک به مـوسى بـن جعفر(ع) و اءهل بیت برسد تا صرف فقرا و مستمندان و خانـواده هاى مبارز آسیب دیده خرج شود.
سپـس هارون با گماردن ماءموریـن ویژه و مخفى خـود جلـوى هر گـونه ارتباط مالى و پرداخت وجـوهات شرعى را که از سـوى شیعیان و دوستان متمول پرداخت مى شد, گرفت تا جایى که بارها آن بزرگـوار از سختـى معیشت خـویـش مى نالید و از دیر ازدواج کردن فـرزنـدان دختـر و پسـر خـود به خـاطـر وضع بـد معیشتـى شکـوه نمـــود.
و بالاتر آنکه هر چنـد روز براى آن حضرت مزاحمت فراهـم مـى کرد و از مـدینه او را به بغداد و یا بصره احضار مى نمود و به بهانه اینکه مردم را به سوى خود مى خـواند و سبب تشتت و اختلاف مـى گردد و منجر به خونریزى خـواهـد شـد, او را به زنـدانهاى دراز مدت گرفتار نمـود. وى در سال 170 هe ." که به مدینه منـوره آمـده بـود, در برابر قبر پیامبر خـدا(ص) همیـن مطالب را بـر زبان خـویـش جارى ساخت و سعى کـرد افکار مردم را فریب دهـد: (انـى اعتذر الیک یا رسـول الله مـن شـىء اءریـد اءن اءفعله, اءرید اءن اءحبس موسى بـن جعفر علیه السلام فلقد بلغنى اءنه یدعوا الناس لنفسه یریـد بذلک تشتیت امتک وسفک دمائها ...) اى پیامبر خـدا به خاطر کارى که تصمیم گرفته ام انجام دهم از تو پوزش مى طلبـم; مى خواهـم موسى بـن جعفر را زندانى کنـم زیرا او مردم را به خویش دعوت مى کند و بدیـن سبب امت تو را از هم مى پاشد و گرفتار اختلاف و خونریزى مى گردند ... برخـورد مـوسى بـن جعفر(ع) با نظام هارونى امام هفتـم شیعیان بـراى حفاظت از مکتب والاى تشیع و اسلام ناب در بـرابـر تهاجـم نظام حاکـم عباسـى شیـوه هاى گوناگـون به کار گرفت که مى تـوان به عمده تریـن آنها اشاره کـرد:

الف: داشتـن افـراد نفـوذى معتقـد و آگاه و پـرتـوان در نظام حاکـم استبدادى

استفاده از مردان نفوذى باتقوى همچون على بـن یقطین بسیارى از معضلات و مشکلات افـراد را حل مـى نمـود. امام کاظم(ع) در یک پیام کاملا محـرمانه به ایشـان فرمـود: هر گاه یکـى از شیعیان ما به تو مراجعه کرد و مشکلى داشت, تـو نیازمندى او را برطرف کـن و احترام و عزت نما. سپـس فرمـود اگر چنین کنـى مـن هـم تضمیـن مى کنـم: هرگز با شمشیر کشته نشـوى و گرفتار فقر و تهیدستى نگردى و به دست دشمـن گرفتار زندان نشوى. على بـن یقطین بالاتریـن پشتوانه سرى شیعیان مبارزى بـود که به نوعى گرفتار مى شدند.

ب: تعلیـم فرهنگ رازدارى و کتمان اسرار (تقیه)

معمر بن خلاد از یاران مـوسـى بـن جعفر(ع) بود, از آن حضرت پرسید: چگـونه بایـد در برابـر حاکمان جائر ایستاد و از اسلام پاسـدارى کرد؟ آن حضرت در پاسخ, از قـول جدش امام باقر(ع) نقل کرد, که مى فرمود: (التقیه مـن دینى و دیـن آبائى و لا ایمان لمـن لا تقیه له) رازدارى و با پـوشـش عمل کردن جزء بـرنامه هاى دینـى من و پدران مـن است و ایمان ندارد آنکه عمل به تقیه نمـى کند. و نیز امام صادق(ع) فرمود: (والتقیه ترس الله فى الارض لان مـومـن آل فرعون لـو اءظهر الاسلام لقتل ...) تقیه پـوششـى است[ همانند سپر] خدایى که مـومن را از گزند دشمـن حفظ مى کند زیرا مـومـن آل فرعون اگر آییـن خـویـش را آشکار مى ساخت کشته مى شد ... و آنچه در روایت از نحـوه تعلیـم وضو و یا چگونگى نماز تـوسط آن امام همام به على بـن یقطیـن آمـوزش داده شـد, چیزى جز تقیه نبــود.

ج: حفظ نیروهاى مـومـن و کارآمـد

امام کاظم(ع) سعى مـى کـرد نیـروهاى پـرتـوان و قـدرتمند و مقاوم و در عیـن حال آشناى به مصالح اسلامـى را تربیت کند و در مقاطع مختلف از آنان بهره گیرد و نیز تـوeه داشت در حـد امکان آنان شناسایـى نشـونـد, بلکه با پوشـش هاى مختلفى طورى عمل کنند که هیچ گونه حساسیتى از سوى حاکمان غاصب عباسى به وجود نیاید. على بن یقطیـن با تمام اخلاص در خدمت موسى بـن جعفر(ع) بـود در حالى که در پست وزارت بسر مى برد و خمس اموال خویـش را به آن حضرت مى داد و در مواقع دیگـر به وسائط گوناگـون به یاران آن بزرگـوار مساعدت مـى نمـود, سعى کـرد هدایاى ارزشمندى را که به وى مـى دادند, به آن امام همام دهد; لکـن امام کاظم(ع) توجه داشت این نیروى ارزشمند حفظ شود از ایـن رو پارچه خلعتى را که هارون به او هدیه داده بـود و او هـم براى آن حضرت فرستاد, امام آن را برگرداند و فرمـود از امروز سعى کـن وضـوى خـویـش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهى. از سـوى دیگر افرادى از طرف هارون مراقب تماس ها و چگـونگى وضعیت على بـن یقطیـن بـودند. آنان گزارشهایى را علیه وى داده بـودند که با موسى بـن جعفر(ع) در تماس است و لباس و هـدیه مخصـوص شما را به ایشان داده و حتـى وضـو و نمازش را بر روش مذهب اهل بیت:
انجام مى دهد. هارون در پى این گزارشها على بـن یقطیـن را احضار کرد و با ناراحتى تمام گفت: اگر چنیـن ادعایى درست باشد, خون تو را خواهـم ریخت ... از او پرسید: آن لباسى را که هدیه دادم چه کردى؟
پـاسخ داد: در داخل بقچه اى گذارده ام و جهت تبـرک آن را حفظ کـرده ام. هــارون یک نفر از خدمه خـویـش را فرستاد و با آدرسى که على بـن یقطیـن داده بـود, هدیه را همچنان مهر شـده آوردند و در مرحله دیگر جاسـوسان هارون گزارش دادند که او نماز را همانند شیعه مـى خوانـد. هارون خشـم خـود را فرو برد و رو به علـى کرد و گفت:
هرگز سخن هیچ سعایت کننده اى را علیه تو نخواهم پذیرفت. موسى بـن جعفر(ع) با این هوشیارى و دستورالعمل ایـن یار باوفاى خویـش را حفظ کرد که اطمینان هارون بیشتر جلب شـد و علـى مـاءمـوریت هـاى محـوله را بهتـر از سـابق انجـام مى داد.

د: مبارزه منفى

مـوسـى بن جعفر(ع) صفـوان بـن مهران جمال را احضار کرد; زیرا او شترانـى داشت که در مـوسـم حج در اختیار هیئت خاصـى از دربار هارون مـى گذاشت که آنان به حج روند و مراسم بجا آورنـد و احیانا به عنـوان ناظران بر مراسـم حج از سـوى حکـومت وظایف و اعمالى را انجام دهند. هنگامى که صفـوان خدمت امام کاظم(ع) رسیـد, فرمـود: صفـوان یک عمل تـو همه کارهاى زیبایت را زیر سـوال برده است؟ با تعجب پـرسیـد: فـدایت شـوم مگـر چه کـرده ام؟ امـام فـرمود:
کـرایه دادن شتـرهـا جهت مـراسـم حج به هـارون کـار منـاسبـى نیست. عرض کـــرد: کرایه دادن مـن به خاطر هوى و هوس نیست بلکه به خاطر سفر حج است و بعد خـود هـم همـراه نیستـم, بلکه عده اى از غلامـان را مـى فـرستـم. امـام فـرمود:
صفـوان دوست نـدارى هیئت حاکمه باقـى بمانـد تا اجاره شتـرهاى تـو را بعد از حج پرداخت کند؟ عرض کرد: مسلم دوست دارم. حضرت فرمود: (فمـن اءحب بقاءهم فهو منهم و مـن کان منهم فقد ورد النار) هر کس بقاء هارون و هیئت حاکمه اش را دوست بدارد از آنـان است و هـر کـس از ایشـان محسـوب شـود, داخل آتـش جهنـم خـواهـد شـــد.
صفـوان تا ایـن سخنان را از امام خویش شنید رفت و همه شترهاى اجاره اى خـویـش را فروخت, هارون متـوجه شـد. او را احضار کرد و به عمل وى اعتـراض کرد, جـواب داد:
علت عمده اینکه مـن پیر شـدم و تـوان ندارم. غلامان هـم به طـور شایسته و صحیحـى کارها را انجام نمـى دهنـد. هارون با عصبانیت رو به صفـوان کرد و سرى تکان داد و گفت: ساکت باش! مـن مى دانم چه کسى به شما چنین خط مشى مى دهد. کار, کار موسى بـن جعفر است. گفتم: من با موسى بـن جعفر(ع) ارتباطى ندارم او در کارهاى مـن دخالتى نمـى کنـد. هارون در پایان گفت: اگـر سابقه همکارى تو نبـود, قطعا تـو را نابـود مى کردم. البته چیزى نگذشت که هارون تصمیـم به کشتـن صفـوان گرفت و باز موسى بـن جعفـر8 زیاد بـن ابـى سلمه را احضار کـرد و از او خـواست تا همکارى خـویـش را با دستگاه حکـومتـى هارون قطع کنـد. زیاد هـم اوامـر حضـرت کاظم(ع) را گـوش کـرد و استعفاء نمود. مبارزه منفى امام هفتـم(ع) با حکـومت هارون به حدى بـود که شایعه فتـواى حضرت مبنـى بر حرمت ولایت و حاکمیت هارون بـر سر زبان افراد مطرح گردیـده بـود و کمتریـن مسامحه اى از حضرت در برخـورد با حکـومت بنـى عباس دیـده نمـى شـد.

ح: تربیت اندیشمندان فکرى و سیاسى.

امام کاظم(ع) با اینکه از سـوى حکومت هارون تحت فشار بـود و بخـش عمده اى از عمر خـویـش را در زندان گذراند, شاگردان و اندیشمنـدانـى را تربیت کرد که در برابـر گروههاى انحرافـى مى ایستادند و استـدلال مـى کردنـد و بالاتر آنکه آنان در برخـورد علمى و اجتماعى خویـش از وثاقت و اطمینان بالایى برخـوردار بـودند. بعضى از آنها از اصحاب اجماع محسوب شده اند; همانند یونس بن عبدالرحمان, صفوان بـن یحیى, محمد بن ابى عمیر, عبـدالله بن مغیره, حسـن بن محبـوب سراد, احمد بن محمد بـن ابـى نصر بزنطـى. زیباتر اینکه راویان و محدثان هرگاه حدیث و روایت خـود را منتهى به یکى از افراد فوق مى دیدند آرامـش خاطر پیدا مى کردند. آنان داراى ابعاد شخصیتى بزرگى بـودند. تاءلیفات فـراوانى داشتند و بعضـى هـم زندانـى هاى سختـى را تحمل کردنـد همانند: 1 ـ یونـس بـن عبدالرحمان: او از استعداد و تراوش فکرى والایى برخـوردار بـود. وى در مقابله با افراد و گروههاى مخالف نزدیک به هزار جزوه و مقاله نـوشت تا جایى گفته شد: دانـش ائمه اهل بیت: به چهار نفر منتهى مى گردد: سلمان فارسـى, جابر, سید, یونس بن عبدالرحمان.
او غیـر از وقت نماز و مختصـرى صله رحـم بیشتـر اوقات اشتغال به تاءلیف و تصنیف داشت. 2 ـ محمد بـن ابى عمیر: وى تاءلیفات زیادى داشت, و از زهد و تقـواى بالایى برخوردار بـود, او را به زندان هاى طولانى محکوم کردند و در زندان سندى بـن شاهک, جاى دادند; لکـن وى از ترس اینکه مبادا کتابها و تاءلیفاتش را نابود کنند, مبلغ یکصد و بیست هزار درهـم به سندى پرداخت و بعد از مدتـى از زندان خارج شد, او به سراغ کتابها و تاءلیفات دفـن شـده در گـوشه منزل رفت, و آنجا را حفارى کرد لکـن همه آنها پـوسیده و نابود شده بـود. شاید همیـن سبب گردید که آنچه بعدا نقل کند به صورت مرسله باشد; لکـن اطمینان و وثاقت بالاى وى باعث گردیده که روایات مرسله وى همـاننـد روایـات مستنـد دیگـران به حسـاب آید.
مى تـوان گفت محمد بن ابى عمیر در زمان موسى بـن جعفر(ع) در مدتى از زمان در همان زنـدانـى بـوده که امـام زمـانـش نیز زنـدان بوده است.
امام کاظم(ع) خـود و ستارگان درخشان تـربیت شـده اش در برابـر انحـرافات سیاسـى, اعتقادى هارون و دستگاه حکـومت و دیگر منحرفان او و به غیر او ایستادند و رسالت خویش را انجام دادند.


برگرفته شده از مجله کوثر- ش 15