عاشقی -3

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ج :گروه سوم

    نظر

lmج :گروه سوم

 

اینان ، عناصرى بودند که بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران ، ادعاى مهدویت نمودند.
استعمار پلید براى درهم کوبیدن اسلام و فروپاشى جامعه بزرگ اسلامى و افشاندن بذر اختلاف و کینه توزى و جدایى ، نقشه هاى خائنانه بسیارى کشید تا به هدف خویش که : ((اختلاف بیانداز و حکومت کن )) بود، برسد و جهان اسلام را ببلعد و از جمله نقشه هاى جهنمى آن در این میدان ، ساختن مرامها و مسلکهاى رنگارنگ در میان مسلمانان و بازى به مفاهیم و ارزشهاى مقدس و اعتقادات دینى آنان بود تا بدینوسیله بذر بى ایمانى و سستى عقیده و تزلزل دلها و قلبها را در جامعه اسلامى ، پدید آورد و از چیزهایى که از آن در این میدان ، سوء استفاده کرد، اندیشه و عقیده به مهدى موعود بود که در این راه برخى عناصر را به دلخواه خویش تربیت کرد و پس از ساختن و آراستن ایشان به آنان دستور داد تا ادعاى مهدویت کنند و آنان را با همه امکانات نیز در این راه یارى کرد که براى نمونه ، تنها به یکى از این قماش مدعیان ، دروغین ، نظرى مى افکنیم .
بینانگذار بهائیت ، على محمد باب
در سال 1834 میلادى ، جاسوسى از روس به ایران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مسلمانان ، نقشه پلید و شیطانى استعمارگران را نیز به همراه داشت و متاءسفانه این عنصر خیانتکار توانست در سیاست آن روز ایران ، نقش ‍ کینه توزانه و ویرانگرى را، بازى کند.
پس از مدتى به عراق آمد و با اینکه نامش ((کنیاز دالگورکى )) بود، خود را ((شیخ عیسى لنکرانى )) معرفى کرد و به لباس روحانیت در آمد و در درس ((سید کاظم رشتى )) که از علماى کربلا بود شرکت کرد و در همانجا با مردى نامش ((على محمد)) و شاگرد سید رشتى بود و به مصرف حشیش عادت داشت ملاقات کرد و با شگردهاى خاصى توانست با او طرح دوستى و رفاقت بریزد و اعتماد متقابل پدید آورد.
در یکى از شبها که ((على محمد)) طبق برنامه و عادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسى با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت :
((یا صاحب الزمان ! ترحم على ! انت صاحب الزمان قطعا!))
یعنى :
اى صاحب الزمان ! به من محبت کن ... تو بى هیچ تردیدى صاحب الزمانى .
((على محمد)) با اینکه در اوج کیف و نشئه تخدیر حشیش بود و بخاطر آن تا حدودى مشاعر خویش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد کرد و کوشید تا این نسبت دروغین را نپذیرد و از خود دفاع کند، اما جاسوس روسى سخت اصرار کرد که : ((نه ! همین است که من مى گویم .)) و شیوه تکرار و تلقین را بکار گرفت و مرتب به او اصرار کرد که او حضرت مهدى علیه السلام است .
هرگاه ((على محمد)) به مصرف حشیش مى پرداخت جاسوس روسى نیز فرصت را براى تلقین و تکرار آن دروغ رسوا، غنیمت مى شمرد و سؤ الهاى ساده اى از او مى کرد و او نیز جوابهاى سست و آبکى سرهم مى کرد و جاسوس بازیگر، شروع به تحسین و تشویق او مى کرد و خود را در برابر پاسخهاى آبکى و سست او شگفت زده و مسحور نشان مى داد.
روزى جاسوس نابکار، یک بطرى عرق از بغداد براى ((على محمد)) خرید و با شگردى خاص به او تقدیم کرد و هنگامى که آن را به او خورانید و مست شد، تلقین و اصرار خویش را به اوج رسانید که ((على محمد)) همان امام مهدى است و از او تقاضا کرد گفتار صادقانه و خالصانه جاسوسان روسى را بپذیرد او نیز تصدیق کرد و پذیرفت که چنین است ، اما از ترس ، جراءت اظهار آن را نداشت و بدان تصریح نمى کرد.
در گام دوم ، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجیع کرد و وعده ثروت هنگفتى به او داد....
سرانجام ((على محمد)) از کربلا به ((بصره )) و از آنجا به ((بوشهر)) آمد و در آنجا بود که ادعا کرد که : نایب خاص امام مهدى علیه السلام است ، اما جاسوس روسى به این اندازه رضایت نداد و به او اصرار ورزید که : ((تو، خود امام عصر هستى ، نه نایب خاص او.))
جاسوس پس از ورود ((على محمد)) به ایران ، در کربلا بصورت گسترده اى پخش کرد که : ((على محمد، صاحب الزمان است و در بوشهر ظهور کرده است .))
او مردم را بر اثر پخش این دروغ رسوا، دو دسته ساخت ، بیشتر مردم بوشهر کسانى که ((على محمد)) را عنصرى حشیشى و شرابخوار، مى شناختند به این شایعات که بوسیله جاسوسان استعمار مرتب دامن زده مى شد مى خندیدند اما برخى ساده لوحان و ابلهان ناآگاه نیز مى گفتند: ((نکند درست است ....)) و تصدیق مى کردند.
ادامه عملیات در تهران
جاسوس روسى ، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنایت و انجام این شگردهاى شیطانى ، بعنوان سفیر روس به تهران رفت و با قدرت و امکانات و میدان عمل آماده اى با بهره ورى از فرصت ، جدیتر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسى خویش همت گماشت .
در تهران از دوستان خویش ، جاسوسان جدیدى تربیت کرد و با امکانات گسترده خویش ، وجدان و عقیده آنان را خرید و آنان خود را در اختیار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند که از جمله آنان ((حسین على ))، معروف به ((بهاء)) و ((میرزا یحیى )) معروف به ((صبح ازل )) بودند که این دو برادر، نقش ویرانگرى بر ضد اسلام و جامعه اسلامى و در اجراى نقشه این جاسوس پلید استعمار، داشتند.
((على محمد)) دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهى شیراز گردید و از روستایى که عبور کرد، خود را نایب خاص امام عصر علیه السلام جا زد اما هنگامى که به شیراز رسید، ادعا کرد که : صاحب الزمان است و برخى فرومایه هایى که به مبداء و معادى پایبند نیستند به دورش حلقه زدند.
هنگامى که علماى شیراز از ورود آن شیطان رانده شده آگاه شدند برخى از افراد آگاه و مورد اعتماد خویش را براى تحقیق از واقعیت جریان ، به محفل ((على محمد)) فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و تعظیم به او، اعتمادش را جلب کنند و پس از آن مراحل بود که ((على محمد)) عقاید سخیف و خرافات و بافته هاى رسواى خویش را براى آنان آشکار ساخت و به صراحت خود را امام مهدى علیه السلام جا زد و آنان نیز بافته هاى آن عنصر منحرف و گمراه را به علماى شیراز انتقال دادند.
اینجا بود که علماى شیراز بر ضد او بپاخاستند و بستگان و خاندانش نیز بر او شوریدند و او را از منزل بیرون راندند و او را دستگیر و به محکمه سپردند.
پس از محاکمه اى سریع ، او را به زندان و شلاق محکوم ساختند و پس از مدتى آزاد گردید و از شیراز به اصفهان رفت .
جاسوس روس با ورود ((على محمد)) به اصفهان نامه اى به استاندار آنجا نوشت و از او خواست که آن عنصر پلید را احترام نماید و امنیت او را تضمین کند، اما در همان روزها استاندار از دنیا رفت و امام ساختگى و دروغین ، دستگیر و تحت نظر به تهران فرستاده شد.
جاسوس روسى ، به دوستان و همکارانش دستور داد که در میان مردم سروصدا و بلوا برانگیزند که : ((هان اى مردم ! چه نشسته اید که امام مهدى دستگیر شد....))
حکومت وقت ((على محمد)) را بوسیله ماءموران خویش به قزوین گسیل داشت و از آنجا به ((تبریز)) و ((ماکو))، فرستاد اما جاسوس روس و دوستانش به هیاهو و تاخت و تاز خویش ادامه دادند و خبر دستگیرى ((على محمد)) را در شهرها پخش کردند و برخى فرومایگانى را که جاسوس استعمار با ثروت و امکانات ، آماده ساخته بودند با فریاد و هیاهو بر ضد حکومت وقت به شورش وادار کردند.
سرانجام شاه ((على محمد)) را احضار کرد و دستور محاکمه او را با حضور علما و فقها صادر کرد. دادگاه تشکیل شد و بحث و گفتگو در نهایت به توبه ((على محمد)) بدست علما منجر شد و او از گناه خویش طلب مغفرت کرد.
جاسوس روس ، از روند کار هراسان شد و ترسید که نقشه شیطانى اش فاش گردد به همین جهت براى مخفى ساختن توطئه پلید روس ، راه را براى نابودى امام دروغین هموار ساخت و براى کشته شدن او از هیچ کارى فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد و ناصرالدین شاه که به قدرت رسید دستور به دارآویخته شدن ((على محمد)) را صادر کرد و او اعدام گردید.
ادامه خیانت
پس از اعدام شدن ((على محمد))، ((حسین على بهاء)) و همکارانش چیزى نمانده بود که به کیفر جنایات خویش برسند، اما تلاش سفارت روس و کارمندان آن براى نجات آنها، کار خویش را کرد و آنان بدستور جاسوس ‍ روس و مساعدت همه جانبه سفارت روس به بغداد شتافتند و در آنجا بر اساس آموزشهاى آن جاسوس ، ((حسین على )) ماءموریت یافت که به نفع برادر خویش ((یحیى )) وارد عمل شود و ادعا کند که او همان کسى است که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و امکانات گسترده و ثروت هنگفتى نیز در اختیار او براى تعقیب این دروغ رسوا قرار داد و او نیز دعوت خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگى پرداخت .
در همان شرایط بود که حکومت ((عثمانى )) این گروه فاسد را از ((بغداد)) به ((تزکیه )) و از آنجا به ((ادرنه ))
(4) تبعید ساخت ، اما آموزشهاى این مسلک منحط همچنان در سفارت روس در تهران تنظیم و به ((حسین على بهاء)) ارسال مى گردید و او نیز آنها را در میان پیروان خویش ، نشر و تبلیغ مى کرد.
سرانجام کار به اختلاف میان ((حسین على بهاء)) و برادرش ((یحیى )) کشید. ((یحیى )) به ((قبرس )) رفت و در آنجا ازدواج کرد و خود را ((صبح ازل )) نامید. اما ((حسین على )) و پیروانش از ترکیه به ((عکا)) در فلسطین تبعید شدند و تلاش ارتجاعى خویش را براى نشر این مرام استعمارى و خرافى در ایران و فلسطین از طریق بذل و بخششهاى هنگفت ادامه دادند.
((حسین على )) براى خویش ، لقب ((بهاء)) را برگزید و به همین جهت است که پیروان او را ((بهایى )) مى نامند، روشن است که مرام بهایى هیچ ربطى به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائیان نیز مسلمان نیستند و خود را پیرو دین دیگر بنام ((بهائیت )) مى شمارند.
به هر حال این حزب سیاسى که لباس دین را بر تن کرد در برخى از کشورهاى اسلامى و غربى نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هر دو در ترویج آن بر ضد اسلام و مسلمانان ، هماهنگ شدند.
به همین جهت است که در هر کشورى که آمریکا حضور و نفوذ بیشترى داشته باشد بهائیان بدانجا روى مى آورند و هنگامى که نفوذ آمریکا در یکى از کشورهاى اسلامى فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام بهائیت نیز نفوذ خود را در آنجا از دست مى دهد.
این بود فشرده اى از تاریخ باب و مرام استعمارى بهائیت که به مناسبت بحث از مدعیان دروغین ترسیم گردید، تاریخ آنان بسیار طولانى و لبریز از رسواییها و زشتیهایى است که عرق شرم و خجالت ، چهره و پیشانى انسانیت را سرخ مى کند.شمارى دیگر از این دروغپردازان

 

شمار دیگرى از این مدعیان رسوا و دروغ پرداز هستند که نمى دانم از کدام یک از سه دسته باید به حساب آورد. برخى از آنان عبارتند از:
1- ((عبیدالله ، مهدى بن محمد)) از نوادگان امام صادق علیه السلام که بنیانگذار سلسله فاطمى در مصر و مغرب عربى بود.
2- ((محمد بن عبدالله بن تومرت علوى حسنى )) که به ((مهدى هرعى )) معروف شد.
او از مغرب عربى برخاست و دولت مهمى را در اوایل قرن ششم هجرى پى ریخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصیت او، ((عبدالمؤ من )) جانشین او گردید.
3- ((عباس فاطمى )) که در صده هفتم هجرى در مغرب عربى پدیدار شد و به دروغ ادعاى مهدویت کرد.
4- ((سید احمد)) که در هند ظهور کرد و در سال 1243 هجرى ادعاى مهدویت نمود.
5- ((محمد بن على بن محمد سنوسى )) که در الجزائر و حدود سالهاى 1211 هجرى بدنیا آمد و مذهبى دروغین تاءسیس کرد و در ((لیبى )) سکونت گزید و پسرش نیز پس از او جانشین پدر شد.
6- ((غلام احمد قادیانى )) در سال 1249 هجرى در قادیان از شهرهاى پنجاب پاکستان بدنیا آمد و با همین ادعاى دروغین ، انبوهى را در پنجاب ، کشمیر، بمبئى ، شهرهاى هند، برخى کشورهایى عربى و... به دنبال خود کشید.
7- ((محمد احمد مهدى سودانى )) که به دروغ و دجالگرى خود را دوازدهمین امام نور معرفى کرد. او پیش از این ادعاى دروغین و رسوا، مرتب به مردم ستمدیده سودان ، بشارت آمدن حضرت مهدى علیه السلام را براى نجات آنان از فشار فقر و بیداد و مالیات سنگین دولت وقت مى داد.
بدینگونه نام حضرت مهدى علیه السلام را در نقاط حساس سر زبانها افکند و پس از آن هنگامى که از او پرسیدند: ((پس امام مهدى علیه السلام کى خواهد آمد، نکند خودت باشى ؟))
پاسخ داد: ((آرى ! من همان مهدى نجات بخش هستم !!))
و آنگاه اندیشه هاى پوچ خویش را در میان مردم پراکند و خبر او به ((خرطوم )) و اطراف آن رسید و قبیله هاى صحرا گرد و گاوداران به امامت او ایمان آوردند. با انگلیسیها پیکار کرد و پیروز شد و پس از پیروزى بر اثر تب شدیدى به سال 1308 هجرى مرد.
این نظرى گذرا بر شرح حال این مدعیان دروغین بود که ما به همین اندازه ، بسنده کردیم . کسانى که مایلند مى توانند براى آگاهى بیشتر به دو کتاب ((مفتاح باب الابواب )) و ((طبقات المضلین )) مراجعه نمایند.
کوتاه سخن اینکه : ادعاى مهدویت در روند تاریخ ، دستاویز قدرت و وسیله شهرت و مقام براى فرصت طلبان گردید تا هرگاه خواستند در راه رسیدن به هدفهاى جاه طلبانه شخصى و استعمارى خویش ، از آن بهره گیرند.
اینان در پرتو این اندیشه و عقیده اصیل و ریشه دار و با سوء استفاده از آن ، جنایات غیر قابل بخششى را مرتکب شدند چرا که با عقاید مردم بازى کردند و براى زنده ساختن باطل و نابودى حق و زشت جلوه دادن مذهب زیبا و افتخار آفرین تشیع و پراکنده ساختن پیروان خاندان وحى و رسالت ، کمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستیز و دلقک و بدخواهى هموار کردند تا هر آنچه خواست بر ضد اسلام و تشیع بگوید و بنویسد. و علاوه بر این جنایات هولناک ، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى مسلکها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.(5)