فقط «العبد محمد تقی بهجت»
فقط «العبد محمد تقی بهجت»
ایشان حاضر نشد اسمش حتی در یک هفته نامه و یا ماهنامه و در یک روستا ثبت شود. اگر می خواست در کتابی چیزی از استاد ایشان و به نقل از ایشان بنویسند، شرطشان این بود که نامی از ایشان برده نشود. حتی راضی نمی شد اسمش را روی رساله اش بنویسند. رساله 7 مرتبه بدون اسم چاپ شد! تا اینکه مردم خیلی ناراحت شدند و گفتند مگر زمان ساواک است که اجازه نمی دادند کتابی به اسم روح الله موسوی خمینی چاپ شود و وقتی بدون اسم می آمد معلوم می شد کتاب ایشان است. مردم درک نمی کردند پدرم برای چه این کار را می کند و برایشان سوال بود. تا اینکه من با چه زحمتی توانستم فقط امضای ایشان را داشته باشم که برای چاپ هشتم رساله با این عنوان آمد: «العبد محمد تقی بهجت». فقط همین را راضی شد بنویسد.
ارتباط آیت الله بهجت با خانواده
ارتباط ایشان با همسر و اعضای خانواده خصوصا با نوه ها بسیار خوب بود. نوه ها در پناه ایشان آزادی خیلی بهتری داشتند و ایشان خیلی به آنها می رسیدند. عبارت ایشان در مورد نوه ها این بود که اینها جدیدالورود از عالم بالا هستند و معصومند و چون معصومند آدم را به خودشان جذب می کنند .نه تنها بچه ها که همه موجودات و جنبنده هایی که در خانه بودند در پناه ایشان آزادی داشتند. اصلا اجازه سم پاشی و کشتن موجودات را نمی داد و بارها بنده را توبیخ می کرد که مگر نگفتم مگس را نکش! در فصل بهار معمولا مگس به اتاق ایشان می آمد. صبحها هنگام کارها و مطالعاتشان به وسیله بادبزن و یا عصا مگس ها را این طرف و آن طرف می کردند.گاهی بنده زودتر از ایشان می رفتم و حساب همه مگس ها را می رسیدم تا ایشان اذیت نشوند. یک بار به من توبیخ کردند که مگر نگفتم اینها رانکش و فقط بیرونشان کن. من به شوخی گفتم نمی شود دانه دانه آنها را بگیری و بیرون کنی، باید چند نفر را بیاوریم که فقط اینها را بیرون کنند تازه دوباره از یک سوراخ دیگری به داخل می آیند. خوب من هم آنها را بیرون کردم فقط از هستی بیرونشان کردم. پدرم گفت پناه بر خدا.وقتی با موجودات این طور بودند، بچه ها را که دیگر خیلی دوست داشتند. آیت الله بهجت خیلی سفارش می کرد که برای بچه کوچک چیزی بگیرید تا سرگرم باشند. چون مایل نبود بچه ها سرگرمی های تلویزیونی داشته باشند، می گفتند پرنده ای بگیرید تا مشغول باشند.