راز نیاز به امام معصوم
آیت الله محمد تقى مصباح یزدى
کنفرانس تشیع؛ فیلادلفیا
جولای 1993
بسم الله الرحمن الرحیم
مسلمانان علیرغم اتفاق نظرى که در کلیات دین مانند اصول و عقاید و اخلاق و احکام (اعمّ از مناسک عبادى و احکام مدنى و حقوقى و قوانین قضائى و جزائى و سیاسى و سایر شئون اسلام) دارند در پارهاى از عقاید جزئى و تفاصیل احکام و قوانین، اختلافاتى دارند که آنان را به صورت پیروان مذاهب و فرقههاى مختلف درآورده است. براى این اختلافات مىتوان دو محور عمده را در نظر گرفت: یکى محور عقاید که مربوط به علم کلام مىشود، و دیگرى محور احکام (به معناى عام) که مربوط به علم فقه مىگردد. نمونة بارز اختلاف پیرامون محور اول، اختلاف اشعرى و معتزلى در مسائل کلامى؛ و نمونة اختلاف پیرامون محور دوم، اختلاف مذاهب چهارگانه چهارگانة اهل سنّت در مسائل فقهى است.
یکى از اختلافات معروف بین مذاهب اسلام، اختلاف شیعه و سنّى در مسأله مسألة امامت است که شیعیان (امامیّه) بعد از رحلت پیامبر اکرم،(صل الله علیه و آله) على بن ابى طالب(علیه السلام) را امام و جانشین آن حضرت مىدانند برخلاف اهل سنّت که آن حضرت را خلیفه خلیفة چهارم مىشمارند. و در واقع، مشخّصة اصلى مذهب امامیّه، اعتقاد به امامت امامان دوازدهگانه با سه ویژگى (عصمت، علم خدادادى و نصب از طرف خداى متعال) است.
در اینجا این سؤال مطرح مىشود که آیا اصل این اختلاف، مربوط به حوزه حوزة عقاید و کلام است و اختلافات فقهىِ مربوط به آن، جنبة فرعى دارد یا اینکه این اختلاف صرفاً یک اختلاف فقهى است1 و یا اختلافى سیاسى درست شبیه اختلافى که بین دو حزب سیاسى بر سر انتخاب کاندیداى ریاست وجود دارد؟
حقیقت این است که این مسأله (دستکم از دیدگاه شیعه) یک مسألة اعتقادى و کلامی است و ابعاد فقهى و سیاسى آن، جنبة فرعى دارد. به دیگر سخن: نظام اعتقادى شیعه داراى حلقات مترتب و هماهنگى است که مسأله امامت یکى از حلقات آن را تشکیل مىدهد و با حذف آن، سلسله سلسلة مزبور، انسجام و تمامیّت خود را از دست مىدهد. براى روشن شدن این مطلب باید نگاهى اجمالى به نظام اعتقادى شیعه بیافکنیم تا جایگاه امامت در این نظام متسلسل، آشکار شود و وجه اهتمام شیعه به این مسأله، و دلیل ضرورت آن، معلوم گردد:
نخستین حلقه در نظام اعتقادى اسلام اعتقاد به وجود خداى یگانه و سپس اعتقاد به صفات ذاتیّه و فعلیّه است. در بینش اسلامى، خداى متعال همانگونه که خالق و آفرینندة تمام پدیدههاى هستى است، ربّ و ادارهکنندة آنها نیز هست و هیچ موجودى از قلمرو خالقیّت و ربوبیّت او خارج نیست. خداى متعال هیچ چیزی را گزاف و بیهوده نیافریده است بلکه همگى برطبق نظام حکیمانه آفریده شدهاند و مجموع آنها که در سلسلههاى طولی و عرْضى قرار دارند و گسترة آغاز شده از ازل بسوى ابد را فرا مىگیرند نظام واحد و هماهنگى را تشکیل مىدهند که به مقتضاى حکمت الهى به وسیله وسیلة قوانین علیّت اداره مىشوند.
از جمله مخلوقات بیشمار الهى، انسان است که با ویژگیهاى شعور و آگاهی و اراده و اختیار شناخته مىشود و در نتیجه، مسیرى دوسویه (به سوى سعادت یا شقاوت جاودانى) خواهد داشت و به همین جهت، مشمول ربوبیّت ویژهاى (علاوه بر ربوبیّتى که شامل پدیدههاى بىاختیار مىشود) به نام ربوبیّت تشریعى خواهد بود. یعنی مقتضاى ربوبیّت جامع الهى نسبت به انسان این است که اسباب و مقدّمات حرکت اختیارى و از جمله شناختن هدف و شناختن راه رسیدن به آن را در دسترس او قرار دهد تا انتخاب آگاهانه براى او میسّر شود و در این راستا مقتضاى حکمت الهى این است که نارسایى شناختهاى حسّى و عقلانى او را به وسیله معارف وحیانى جبران کند.
بدین ترتیب، ضرورت دستگاه وحى و نبوّت، روشن مىشود زیرا اگر خداى متعال انسان را به حال خود واگذاشته بود و راه صحیح رسیدن به سعادت ابدى را به وسیله وسیلة انبیا به او نیاموخته بود مانند میزبانى مىبود که میهمانى را براى پذیرایى دعوت کند اما آدرس مهمانسرا را به او ندهد!
تعالیم انبیا با گذشت زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف، دچار تغییرات و تحریفات عمدى و غیر عمدى مىگردید و به حدّى مىرسید که خاصیت هدایت و روشنگرى خود را از دست مىداد و از این روى نیاز به بعثت پیامبر دیگرى پدید مىآمد که تعالیم گذشته را احیا کند و در صورت لزوم، تعالیم دیگرى بر آنها بیفزاید یا جایگزین تعالیم سابق نماید.
در اینجا سؤالى مطرح مىشود که آیا این روند تا ابد ادامه خواهد یافت یا ممکن است شریعتی کامل باشد و از آفت تحریف نیز مصون بماند و دیگر نیازى به آمدن پیامبر دیگرى نباشد؟ پاسخ اسلام، گزینة دوم است و همة مسلمانان اتفاق دارند که اسلام، آخرین شریعت آسمانى، و پیامبر اسلام خاتم پیامبران الهى است و قرآن کریم به عنوان منبع اصلى این شریعت، سالم و بدون تحریف به دست ما رسیده و همچنان باقى خواهد ماند.
اما قرآن کریم همه همة تعالیم مورد نیاز بشر را تفصیلاً بیان نکرده و بیان تفصیلى را به عهدة پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله گذاشته است چنانکه مىفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»2 و بدین ترتیب منبع دوم براى شناخت اسلام (سنّت) ثابت مىشود، ولى این منبع مصونیّتى مانند مصونیّت قرآن ندارد، چنانکه شواهد قطعى تاریخى گواهى مىدهند و خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز پیشبینى کرده بود که کسانى نسبتهاى دروغى به او خواهند داد و سخنان نادرستى از قول او نقل خواهند کرد. از این روى سؤال دیگرى طرح مىشود که ربوبیّت الهى چه طرحى را براى تأمین این نیازمندى بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نظر گرفته است؟ و درست در این نقطه است که در نظام فکرى و عقیدتى اهل سنّت جای حلقه حلقة مفقودهاى ملاحظه مىشود امّا در نظام اعتقادى شیعه در این نقطه، حلقة روشنى مىدرخشد و آن حلقة امامت است، یعنى تبیین احکام و قوانین اسلام و تفسیر مجملات و متشابهات قرآن کریم بعد از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) به عهده کسانى گذاشته شده که داراى علم خدادادى و ملکة عصمت بودهاند و بهجز مقام نبوّت و رسالت از سایر مقامات و مزایاى پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)، از جمله مقام ولایت و حکومت بهرهمند بودهاند. به دیگر سخن: ربوبیّت تکوینی الهى، اقتضاى وجود چنین کسانى را در این امت داشته، و ربوبیّت تشریعى الهی مقتضى ایجاب اطاعت از ایشان بوده است.
پس دستگاه امامت، در واقع، دنباله دنبالة دستگاه رسالت است و عترت پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) ادامه دهندة وظیفة آن حضرت بودند که بدون داشتن مقام نبوّت، میراث آن حضرت را براى نسلهاى آینده حفظ و تبیین کردند و ضمناً از طرف خداى متعال براى ادارة جامعة اسلامى و تصدّى مقام حکومت و ولایت بر امّت، تعیین شده بودند هرچند که اجرای آن تنها در مدّت کوتاهى میسّر گردید چنانکه در مورد انبیا هم تنها براى بعضى از ایشان و در دوران محدودى میسّر گردیده بود.
بدین ترتیب روشن شد که مسأله امامت در اصل، یک مسأله کلامى است که باید به عنوان یک امر اعتقادى مورد بحث واقع شود، نه اینکه همانند یک فرع فقهى یا یک قضیة سیاسى و تاریخى، مورد مطالعه قرار گیرد.
1. ر.ک: شرح المقاصد، ج 2، ص 271.
2. سوره نحل، آیه 44.
<>>