نقش روحانیت در مبارزه با فرقه بهائیت
نگاه مرجعیت شیعه به بهائیت بعد از شهریور 1320 یک نگاه دینمدارانه بود . اینها گروهی بدعتگذار و دینساز بودند که هدفشان به گفتهی مرحوم بدلا ، سست کردن عقاید جوانان بوده و در اصل ، این فرقه برای تضعیف دین اسلام پیریزی شده بود و مکتب آنها بر هیچ بنیادی استوار نبود. افزون بر وابستگی آنها به بیگانگان و قدرتمند شدن تدریجی آنان در ایران ، بیم آن میرفت که بر مؤمنان سلطه یابند ؛ لذا روحانیت در همان حال با بابیت و بهائیت مخالف بود . (1)
در ماجرای نفوذ بهائیان ، دستهای استعمار به خصوص آمریکا نمایان بود و آیتالله بروجردی از نفوذ سریع و گستردهی بهائیان با ورود دکتر ایادی به عنوان طبیب مخصوص شاه در رأس حکومت ، احساس خطر مینمود و ملاحظه میکرد که چگونه بابیان و بهائیان رگ و ریشهی حکومت اسلامی را به دست میگیرند .
ایشان حتی زمانی که در بروجرد حضور داشتند ، شاهد فعالیت بهائیان بودند ؛ ابتدا سعی کردند از راه قانونی جلوی اقدامات آنها را بگیرند و چون با کارشکنی دولتمردان مواجه شدند ، ناچار به عنوان اعتراض ، شهر را ترک گفتند و به دنبال آن ، مردم شهر به هیجان آمدند . در این هنگام ، دولت احساس خطر کرد و فورا مقدمات بازگشت ایشان را فراهم نمود و طی یک اقدام فوری ، محافل علنی بهائی را تعطیل و ممنوع اعلام کرد و افراد وابسته به آنها را از ادارات دولتی اخراج نمود . پس از آن آیتالله مورد استقبال پر شور مردم قرار گرفتند و وارد شهر شدند . (2)
بهائیان در ایران محافلی را تشکیل میدادند و از رهبرشان در عکای اسرائیل پیروی میکردند . آنان در یکی از اعلامیهها به محافل بهائی دیگر اعلام کردند که برای وصول به سرمنزل مقصود ، در این چند ماه باقی مانده از آخرین سال قرن اول دورهی بهائیت ، باید با همتی بینظیر و فعالیتی بی مثیل مراحل باقیه را پیمود و در این راه نهایت جدیت و مداومت را نمود ، تا دستور مطلع مقدس به نحو اکمل و اتم اجرا و تنفیذ گردد . (3)
گسترش فعالیت بهائیها و نفوذ آنان در دستگاهها و ادارات دولتی ، سبب شد که مردم شهرهای مختلف با ارسال نامهها و تلگرافها ، مقامات دولتی و علمای تهران و شهرستانها را از این وضع آگاه سازند و شکایات خود را به گوش آنان برسانند
مرحوم فلسفی ، واعظ شهیر ، در انتقاد از شاه از اینکه یک بهائی به نام « ایادی » را به عنوان طبیب مخصوص خود انتخاب کرده بود ، در مسجد شاه با صراحت گفت : « اعلیحضرت ! مملکت این همه طبیب مسلمان دارد . مردم ناراحت هستند از اینکه یک بهائی طبیب مخصوص شماست . او را عوض کنید » . ولی شاه او را تغییر نداد و حتی از حرفهای آقای فلسفی ناراحت شد ، و گفت : « اینها چه کار به طبیب من دارند ؟ » (4)
همین طبیب بهائی ، با نفوذترین فرد دربار و به تدریج با نفوذترین فرد کشور شد و برای خود در حدود 80 شغل ایجاد کرد و حتی دادن بسیاری از مقامات و درجات به دست وی صورت میگرفت . ایادی در دوران نخستوزیری هویدا تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازهی وی هیچ کاری نمیکردند. به نحوی میتوان گفت که سلطان واقعی ایران یک بهائی بود و در زمان وی ، بهائیها مشاغل مهمی داشتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت و جمعیت آنها در ایران در زمان ایادی به سه برابر رسید . (5)
حسین فردوست که خود یک درباری بود ، میگوید : « من که در دربار بودم ، نمیدانستم که آیا شاه بر ایران سلطنت میکند یا ایادی ؟ او بهائیها را در همه جا گمارده و بر مردم مسلط کرده بود » . بسیاری از بهائیها در [شناسنامهشان] در مقابل مذهب مینوشتند « مسلمان » ؛ در حالی که بهائی بودند . در واقع ایادی مهمترین مهرهی بیگانه و جاسوس انگلیس و سپس آمریکا بود
نامههای زیادی به دست آیتالله بروجردی میرسید که از گسترش فعالیت بهائیان حکایت داشتند . مردم به اطلاع ایشان میرساندند که فلان فرماندار و یا رئیس فلان اداره بهائی هستند و چهها که نمیکنند . این گونه شکایات و نامهها آیتالله را بر آن داشت که به صورت جدی وارد صحنهی مبارزه با بهائیان شود . (6)
آیتالله در سال 1329 طی نامهای به آقای فلسفی اعلام کردند که با نخستوزیر ، رزمآرا ، ملاقات کند و به دنبال شکایت مردم الیگودرز جلوی فعالیت بهائیان را بگیرد . (7)
بهائیان در شهرهای مختلف دست به اقداماتی زدند ؛ از جمله در یکی از دهات یزد ، بهائیها چند نفر از مسلمانان را به قتل رساندند . آیتالله بروجردی در این باره اقدام کردند که قاتلین محاکمه و مجازات شوند . این واقعه سبب شد که مردم به فکر کشتن سران بهائی بیفتند و دکتر برجیس یهودی بهائی شده را در کاشان کشتند . (8)
در سیزدهم دی ماه 1328 در ابرقو چند نفر بهائی شبانه به خانهی پیرزنی شیعی که بر اعتقادات خود پای میفشرد ، حمله کردند و شش نفر را به طرر فجیعی به قتل رساندند . جرم این پیرزن این بود که به بهائیها فحاشی کرده و نیز در مساجد و مجالسی که وعاظ مشغول موعظه بودند ، در پای منبر با صدای بلند فریاد زده بود که عباس افندی و سران بهائی را لعن کنید . (9
در سروستان محلی وجود داشت که عدهای از مردم آن بهائی بودند . البته مسلمانان آنجا کمتر از بهائیها نبودند ، ولی به قدری بین آنها اختلاف وجود داشت که حاضر میشدند برای سرکوب همدیگر از بهائیان کمک بگیرند و با آنها همکاری کنند . در یکی از روزهای سال 1329 در ماه مبارک رمضان ، محمدحسین ارسنجانی برای تبلیغ به سروستان رفت و اوضاع متشنج آنجا را دید و خود عینا مشاهده کرد زمانی که مردم مشغول عزاداری در مسجد بودند ، یک عده ریختند توی مسجد و به مردم اهانت کردند و حتی بهائیها چاه حمام مسجد را پر کردند . روزی زن کدخدا شمسالدین ، توی حمام مشغول استحمام بود اینها به حمام زنانه هجوم بردند و زن کدخدا را لخت و عریان از حمام بیرون کشیدند . (10)
طی سالهای 1325 به بعد ، از شهرهای مختلف دربارهی نفوذ بهائیها ، سیل شکایتها به دست آیتالله بروجردی و مسئولان دولتی میرسید . آیتالله بروجردی با دادن تذکراتی به دولتهای وقت کوشیدند تا از نفوذ بهائیها جلوگیری کنند . در 28 شهریور 1328 ضمن نامهای به آقای فلسفی نوشتند :
« ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روی عمد و قصد است نه خطا و سهو و تظاهراتی که نادرا [از سوی دولت] مشاهده میشود ، علیه آنها ، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقیقت و این دستگاه یا آلت صرف و متحرک و بدون اراده و اختیار است یا به غلط مصلحت مملکت را در تقویت و موافقت منویات اینها تشخیص داده ، یا مصلحت شخصیهی خود را بر مصلحت مملکت ترجیح میدهد . به هر تقدیر مذاکرات در این موضوعات را لغو و بیهوده میبینم ؛ لذا ابدا در این موضوعات و غیر این موضوعات مطلبی ندارم » . (11
به هر حال فعالیتهای بهائیها و بیتوجهی دولتهای وقت و شخص شاه به این مسئله آیتالله را ناراحت و متأثر کرد و در سال 1333 طی نامهای دیگر از آقای فلسفی خواستند با شاه ملاقات کند و اعتراض و گلهمندی آیتالله را از وضعیت بهائیان به اطلاع او برساند . (12)
رفتارهای نادرست بهائیان و تبلیغ و ترویج بهائیت در ایران و نیز نفوذ آنان در دستگاههای دولتی موجی از حساسیت و مخالفت را بین مردم برانگیخت و مردم با ایمان با طومارهایی بار دیگر آیتالله بروجردی را در یک فشار شدید افکار عمومی قرار دادند . آیتالله بروجردی ابتدا سعی کردند از طریق دولتهای وقت و ارسال نامه به وسیلهی آقای فلسفی خطر بهائیان را گوشزد کنند ؛ ولی تذکر آیتالله اثر نکرد . پس از رزمآرا ، مصدق به نخستوزیری رسید و آقای فلسفی پیام آیتالله را دربارهی فعالیت بهائیان به وی اعلام کرد و گفت : « شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهائیها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کردهاند ؛ لذا مرتبا نامههایی از آنان به عنوان شکایات به آیتالله بروجردی میرسد . ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدام بفرمایید » . دکتر مصدق به گونهی تمسخرآمیزی ، قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت : « آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهائی فرقی ندارد . همه از یک ملت و ایرانی هستند ». (13)
با توجه به اینکه اقدامات آیتالله بروجردی به جایی نرسید ، آقای فلسفی در سال 1334 به ایشان عرض کرد : « آیا شما موافق هستید مسئلهی بهائیها را در سخنرانیهایی که در مسجد شاه ایراد میکنم و به طور مستقیم از رادیو پخش میشود ، تعقیب کنم ؟ » ایشان فکری کردند و فرمودند : « اگر بگوئید خوب است . حالا که مقامات گوش نمیدهند ، اقلا بهائیها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند » . (14)
آیتالله به آقای فلسفی گفتند : « قبلا این موضوع را به شاه بگویید که بعدا مستمسک به دست او نیاید که کارشکنی و پخش سخنرانی را از رادیو قطع کند » بعد از مدتی آقای فلسفی شاه را در جریان مسئلهی نفوذ بهائیان قرار داد و شاه هم گفت : « بروید بگوئید » (15)
آقای فلسفی موضوع را به وعاظ تهران نیز اعلام کرد که در مساجد و در ماه رمضان علیه بهائیان دست به تبلیغ بزنند . ماه رمضان فرا رسید و موضوع مبارزه علیه بهائیان در رأس کلیهی مطالب وعاظ و روحانیون قرار گرفت . هماهنگی روحانیون در مبارزه علیه بهائیها و به خصوص پخش مستقیم اظهارات آقای فلسفی از رادیو ، کم کم افکار و اذهان عمومی را به خود جلب کرد و در مدت کوتاهی کلیهی مسائل سیاسی و وقایع جاری کشور را تحتالشعاع قرار داد . (16)
آیتالله بروجردی در مصاحبهای با روزنامهی کیهان ، نقطه نظرات خود را دربارهی بهائیان چنین اعلام کردند :
1- در جریان مبارزه با بهاییها نظم و آرامش در سراسر کشور برقرار شود .
2- باید حظیره القدس را ویران کرد و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه باشد .
3- کلیهی بهائیان از ادارات دولتی و بنگاههای ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی را از مجلس بگذرانند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند . (17)
با وجود سفارشات آیتالله بروجردی و روحانیون مبنی بر ایجاد نظم و آرامش ، مردم که از جسارتها و خصومتهای بهائیها به تنگ آمده بودند ، بسیاری از محافل بهائی را تخریب و در تهران نیز مرکز بهائیان به نام « حظیره القدس » را تصرف کردند .
سرانجام با فشارهای مردمی ، شاه طی اعلامیهای اظهار داشت :
« چون تظاهرات و تبلیغات فرقهی بهائی موجب تحریک احساسات عمومی شده است ، لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی ، دستور داده شد قوای انتظامی ، مراکز این فرقه را که حظیره القدس نامیده میشود اشغال نمایند که از هر گونه پیشامدهای احتمالی جلوگیری شود . اینک فرمانداری نظامی شهرستان تهران از همهی هم میهنان عزیز انتظار دارد در این مورد نیز مراعات نظم عمومی را نموده و از هر گونه تظاهرات و حرکات خودسرانه که مخل انتظامات عمومی است، جدا بپرهیزند و یقین داشته باشند که دولت در اجرای منویات اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی به احساسات و تمایلات مردم توجه داشته و همواره در اندیشهی آسایش و بر آوردن نیازهای عمومی است » (18)
آیتالله بروجردی از تلاشهای آقای فلسفی به خاطر مبارزه با بهائیان ابراز شادمانی و بر ادامهی مبارزه و مقابله با آنها تأکید کردند.
به دنبال بسته شدن حظیره القدس و شدت یافتن مبارزات روحانیت علیه بهائیها سیل نامهها در حمایت از این مبارزات سرازیر شد؛ به طوری که روزی تقریبا بیست نامه و تلگراف میرسید و آقای فلسفی روزی چهار ساعت از وقت خود را صرف مطالعهی آنها میکرد . (19)
آیتالله بهبهانی هم طی تلگرافی به شاه از اقدام وی برای بستن حظیره القدس تشکر کرد و نیز طی تلگرافی به آیتالله بروجردی ، آن روز را برای مردم عید دانست و به ایشان تبریک گفت .
آیتالله آقا سید عبدالهادی شیرازی از نجف در تأیید مبارزات آیتالله بروجردی اعلامیهای صادر کرد که آقای فلسفی آن را در منبر قرائت نمود . از سراسر ایران طومارهایی ارسال شد که بزرگترین آنها طوماری بود که از کرمانشاه رسید و شصت – هفتاد هزار نفر آن را امضا کرده بودند. (20)
با همهی این تبریک و تشکرها ، بر اثر نفوذ بهائیان در کنگرهی آمریکا ، شاه تحت فشار قرار گرفت و مصمم شد مانع از سخنرانی آقای فلسفی شود . از طرف شاه ، سرلشکر علوی و سرتیپ بختیار نزد آقای فلسفی آمدند و پیام شاه را مبنی بر خودداری از سخنرانی به وی ابلاغ کردند و گفتند : « آقای فلسفی ! ما الان حضور اعلیحضرت بودیم . امر فرمودند که ما دو نفر با هم اینجا بیاییم و به شما ابلاغ کنیم که از امروز به بعد دیگر دربارهی بهائیان صحبت نکنید » .
آقای فلسفی در جواب گفت : « این به مصلحت نیست » و چهار پیشنهاد داد ؛ 1- اول اینکه پخش سخنرانی مرا از رادیو متوقف کنید . 2- الان مرا بگیرید و زندانی کنید . 3- روی منبر بگویم امروز سرلشکر علوی و تیمسار بختیار به منزل من آمدهاند و از طرف اعلیحضرت پیام آوردهاند که دیگر دربارهی بهائیان حرفی نزنم . 4- صحبتهایم را به همان سبک ادامه دهم .
آن دو نفر پیشنهادات آقای فلسفی را نپذیرفتند و گفتند : « به اعلیحضرت توهین میشود » . آقای فلسفی در جواب گفت : « اگر بگویم اعلیحضرت گفته ، به ایشان توهین میشود ، اما اگر اسلام ، مسلمانان ، آیتالله بروجردی و من مورد اهانت واقع شویم مانعی ندارد ؟ » و مذاکره بدون نتیجه قطع شد و فلسفی به سخنرانی خود علیه بهاییان تا آخر ماه رمضان ادامه داد . (21)
در همین زمان طرحی توسط عدهای از نمایندگان مجلس تهیه شده و به موجب آن ، این فرقهی ضاله ، غیرقانونی اعلام شد و بنا شد پیروان آن از ادارات اخراج شوند ، اما دولت پیشدستی و علم بخشنامهای صادر کرد و برای توضیح در مجلس حاضر شد و اعلام کرد که دولت برای جلوگیری از فعالیتهای مضرهی این دستهها ، قوانین کافی در دست دارد و میتوانیم این کار را به نحو احسن انجام دهیم . سید احمد صفایی هم پیام آیتالله بروجردی را مطرح کرد و عدهای از نمایندگان گفتند : « فرقهی بهائی غیرقانونی است و احتیاجی به قانون ندارد » (22)
مبارزه با بهائیان به دلیل کارشکنیهای دولت و همچنین سرسپردگی شاه به قدرتهای اروپایی و آمریکایی که حامیان اصلی بهائیان بودند ؛ به آن مقصد اصلی که منظور نظر بود ، نرسید. اما آثاری به همراه داشت. از جمله اینکه از تبلیغات آنها کاسته شد و بسیاری از مسلمانان که با تحریک مالی تظاهر میکردند بهائی هستند ، توبه کردند و نیز تعدادی از بهائیان از کشور خارج شدند . ایادی هم به مدت 9 ماه به ایتالیا رفت و امید بهائیان به پیروزی ، با شکست مواجه شد ؛ اما آنچه نفوذ بهائیان را در ایران از بین برد ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در سال 1357 به رهبری امام خمینی (ره) بود ؛ ایشان قدرت عوامل آمریکایی و صهیونیستی را از بین برد و آنان را متواری کرد و حکومت اسلامی را برای ایران به ارمغان آوردند . (23)
پی نوشت ها:
1- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 397 و هفتاد سال خاطره از آیتالله سید حسین بدلا ، پیشین ، ص 215
2- شکوه فقاهت ، ( یادنامهی حضرت آیتالله حاج آقا حسین بروجردی ) ، قم ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1379 ، ص 242 ، عبدالرحیم اباذری ، ص 101
3- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 397
4- رسول جعفریان ، پیشین ، ص 100 ، علی دوانی ، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، علی دوانی ، تهران ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382 ص 194
5- خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، صص 195 – 196 ، علی دوانی ، پیشین ، ص 248
6- علی دوانی ، پیشین ، ص 248 ؛ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 194
7- متن نامه به شرح زیر است :
بسمالله الرحمن الرحیم
به عرض میرساند ، امید آنکه وجود محترم از بلیات محفوظ بوده ، موفق و مؤید باشید . چند روز است که از اطراف به وسیلهی مکاتیب و تلگراف به من از فرقهی ضالهی بهائیه شکایت میکنند . از جمله مکتوبی است که از اطراف کرمان رسیده و تلگرافاتی است که از الیگودرز مخابره و رونوشت را به حثیر دادهاند . مکتوبی هم امروز از جناب مستطاب ثقةالاسلام آقای شیخ محمد مصدرالاموری که در الیگودرز است رسیده ، چنین معلوم میشود که بخشدار و سایر رؤسای ادارات از فرقهی ضالهی بهائیه حمایت میکنند و قاسم فولادوند به واسطهی حماقتی که دارد ، بخشدار و غیره را تقویت مینماید ؛ لذا عدهای از مسلمین آنجا در تلگرافخانه متحصن شدهاند .
خواهشمند است جنابعالی جناب اشرف آقای نخستوزیر را ملاقات کنید و مطلب را به ایشان برسانید که هر چه زودتر قضیه را خاتمه دهند که منجر به نزاع و مقابله و خونریزی نشود . در خاتمه سلامت و سعادت جناب مستطاب عالی را از خداوند تعالی مسئلت مینماید .
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
تاریخ 10 شهر شوال 1369 حسین طباطبایی
(ر.ک: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 198)
8- خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 198
9- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 398
10- غلامرضا کرباسچی ، پیشین ، ص 165
11- رسول جعفریان ، پیشین ، ص 100
12- متن نامه چنین بود :
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض عالی میرساند چندی قبل ، از آبادان مکتوبی از بعضی وکلای حقیر رسیده بود و اظهار داشته بودند که تقریبا ادارهی امور نفت آبادان با فرقه بهائیه شده . حقیر فراموش کردم قضیه را ؛ به واسطهی قضایای دیگری که پیش آمده که هر کدام از آنها مهم و شایان توجه است . دیروز مکتوبی دیگری از بعضی وکلای حقیر رسید که مؤید مکتوب اول بود . نمیدانم اوضاع ایران به کجا منجر خواهد شد ؟ مثل اینکه اولیای امور ایران در خواب عمیقی فرو رفتهاند که هیچ صدایی هر چند مهیب باشد ، آنها را بیدار نمیکند . علی ای حال لازم است جنابعالی را مطلع کنم ، شاید بشود در موقعی ، بعضی از اولیای امور را بیدار کنید و متنبه کنید که قضایای این فرقه کوچک نیست ، عاقبت امور ایران را از این فرقه ، حقیر خیلی وخیم میبینم . به اندازه [ای] اینها در ادارات دولتی راه دارند و مسلط بر امور هستند که دادگستری جرأت اینکه یک نفر از اینها را که ثابت شده است قاتل بودن او در ابرقو پنج مسلمان بیگناه را ، مجازات نمایند [ندارد] و عجب آنکه محمد شیروانی مکتوبی به من نوشته ، آن را هم فرستادم ملاحظه فرمایید و ببینید اوضاع ایران چیست و دادگستری ایران با چه دستی اداره میشود . نمیدانم با که باید صحبت کرد و با کدام ناقوس ، خوابیدهها را بیدار کرد . به هر تقدیر اگر صلاح دانستید از دربار وقت بخواهید و مصائب را به عرض اعلیحضرت همایونی برسانید . اگرچه گمان ندارم اندک فایده [ای] مترتب شود . حقیر به کلی از اصلاحات این مملکت مأیوسم .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
8 شوال 1373
حسین الطباطبایی » ر. ک ( خاطرات حجتالاسلام فلسفی ، ص 199)
13- روحالله حسینیان ، پیشین ، صص 399-400
14- خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 200
15- همان
16- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 401
17- محمد علیآبادی ، پیشین ، ص 220 ، روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 402
18- روحاله حسینیان ، پیشین ، ص 402
19- همان
20- همان ، صص 402-403
21- همان ، ص 403 ؛ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، پیشین ، صص 205-207
22- روحالله حسینیان ، پیشین ، ص 404 ؛ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 207
23- روحاله حسینیان ، پیشین ، صص 405-406 ، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی ، ص 210