شناخت احکام عامل آرامش
علل ناتوانی انسان در تهیه عوامل خوشبختی
احکام دین خدا انسان را خوشبخت می کند.
روح بینهایت طلب انسان را فقط «دین» آرامش میدهد
آیا در محدودیت ها و سختیهای احکام الهی، به انسان ظلم شده است؟
حکمت احکام واجب و حرام
دو دیدگاه برای احکام واجب و حرام
.........................................................................................................
علل ناتوانی انسان در تهیه عوامل خوشبختی
یکی از دلایل نرسیدن به شناخت، ضعف قوای ادراکی از جمله حواس پنجگانه میباشد اصولاً تا «حس» نباشد، «ذهن» تشکیل نمیشود. یعنی انسان بعد از تولد از طریق حواس سمعی و بصری، ذائقه، لامسه و شامه تشکیل ذهن میدهد و بعد از قوی شدن معلومات ذهنیاش با استعدادهای باطنی چیزی به نام «عقل» را در خود ایجاد و فعال میکند و پس از گذشت زمانی دارای دو قوه ادراکی یعنی «احساس» و «عقل» میشود.
احساسات بشری در هر یک از جنبههای سمعی و بصری و... از بسیاری از حیوانات ضعیفتر است. از طرفی عقل انسان که علم به یکسری کلیات دارد، علیرغم سوابق زیاد علمی بشر و تفکرات چند هزار ساله، هنوز هم محدودیتهایی دارد. یکی از دلایلش این است که عقل معمولاً از طریق حواس تغذیه میشود و چون حواس ضعیف اند، به تبع عقل هم ضعیف خواهد ماند. دیگر اینکه عقل در محدوده کلیات عمل میکند و در مورد جزئیات و بسیاری از بایدها و نبایدها راه به جایی نمیبرد. پس عقل انسان هم نمیتواند برنامه صحیح و کاملی را برای سعادت بشر تنظیم کند.
اگر انسان را به ماشینی تشبیه کنیم، همانطور که از همان ابتدا، برای بهرهبرداری از ماشین (روشن کردن آن) و ادامه بهرهبرداری (استفاده در طول چند سال) و تعمیرات و اصلاح (تعمیر خرابی ماشین) احتیاج به اطلاعاتی داریم که فقط باید از متخصص کمک بگیریم، در برخورد با انسان نیز نیاز به اطلاعاتی داریم که باید از متخصص بگیریم. چه برای (شروع کار) یک انسان و تکون او، مثل شناخت کیفیت محیط قبل از تولدش و شرایط و زمان تشکیل نطفه و... و چه در نحوه (ادامه زندگی) و (درمان در صورت بروز بیماری).
بشر به علت نقص حسی و عقلی قادر به تأمین این اطلاعات نمیباشد. پس باید به سراغ صاحب دین یعنی خداوند برویم.
اگر بشر میتوانست راه حلی برای خوشبختی پیدا کند، 300 نظریه در مورد آن مطرح نمیشد.
شهید مطهری; فرمود: هیچ دو فیلسوفی را پیدا نمیکنید که درباره انسان و سعادت او، نظرشان مشترک باشد. فروید سعادت را در آزادی انسان از عقدههای جنسی میداند، کمونیسم در ریاضت بشری و دیگری در لیبرالیسم.
مطالعه در مورد این نظریهها نشان میدهد که عمر هر یک فقط چند دهه است و این به درد عمر 60 ساله بشر نمیخورد. همچنین محدودیتهایی نظیر: 1 ـ محدودیت عقلی (خارج بودن تشخیص مصالح و مفاسد از حوزه عقل بشر و گرفتار بودن آن به حبّ و بغضها)، 2 ـ محدودیت علمی (که مقدمه کار عقلی است)، 3 ـ محدودیت حواس و قوا، 4 ـ محدودیت در مطالعه و تحقیق (بعضی مسائل از حیطه مطالعه او خارجاند.)
اینها نشان میدهد که انسان قادر به تهیه راه حلی جامع برای نیل به خوشبختی نیست. در اینجا عقل بشر متوجه خالق همه هستی یعنی خداوندی میشود که به همهی نیازها و اصول یاد شده علم دارد.
احکام دین خدا انسان را خوشبخت می کند.
در جلسه گذشته بحث بر این بود که انسان به هیچ وجه نمی تواند برنامه جامعی تنظیم کند که سعادت دنیا و آخرتش را تنظیم کند.
لذا می بایست اطلاعات مربوط به شناختهای پنج گانه (جسم، روح و ... ) را از خداوند که تنظیم کننده و خالق همه چیز است بگیرد. خالق کل شیء است. خودش از عدم موجودی را خلق کرده است و ذره ذره وجود هر شیء ای را می داند و کار عبث از او سر نمی زند چون حکیم است.
روح بینهایت طلب انسان را فقط «دین» آرامش میدهد
به کسی را که از عقلش استفاده نکند، دیوانه میگویند. همچنین کسی که استعدادهای فطری خود را شکوفا نکرده، نمیتوان اشرف مخلوقات نامید.
اکثر افراد عمر خود را صرف تهیه نیازهای مادی خود میکنند و به دنبال آرامش هستند و میبینند حتی وقتی به نیاز خود دست یافتند، باز هم نیاز جدیدتری در درونشان فریاد میکشد. چنین افرادی به همین ترتیب عمر خود را طی میکنند و نمیدانند این فریاد نیاز، از روح و فطرت بینهایتطلب انسان است و با مادیات آرامش نمییابد. بلکه تنها «دین» است که نیاز فطری انسان را پاسخ داده و به انسان آرامش میدهد. قرآن میفرماید: «استجیبوا لله و لرسوله اذا دعاکم لما یُحییکم [1]ـ هنگامی که خدا و رسولش شما را دعوت میکنند تا شما را زنده کنند، اجابت کنید.»
بنابراین، زنده بودن انسان به پاسخگویی به دعوت دین است وگرنه انسان حیات انسانی ندارد و در بیراهه کسب مادیات، هرچه بیشتر برود سرگردانتر میشود و مانند دختر راکفلر تا خودکشی هم پیش میرود.
برای همین است که در کشورهایی که انسانها فقط به توسعه مادی میاندیشند به انواع بیماریهای روانی گرفتار شدهاند و جالب اینکه در برخی از اینگونه کشورها مردم به «ایماندرمانی» رو آوردهاند.
مؤمن وقتی در نماز روح خود را با بینهایت پیوند میدهد، به آرامش میرسد و از حرص به دنیا (که منشأ بیماریهای روانی است) فاصله میگیرد. به همین دلیل، کمترین بیماریهای جسمی و روحی در مؤمنین و بیشترین آنها در غیرمؤمنین دیده میشود.
آیا در محدودیت ها و سختیهای احکام الهی، به انسان ظلم شده است؟
بعضی از افراد این مسئله را نمی پذیرند و اظهار می کنند که با منطق و علم آن ها سازگاری ندارد. فکر می کنند خودشان به واسطه علم و تحصیلات و غیره واجد شرایط هستند و خدا باید کارهایش را طبق عقل آن ها تنظیم کرده باشد. به احکام الهی از جمله جهاد و روزه و کیفر و ... ایراد می گیرند اما آیا واقعاً در احکام الهی برای انسان، ظلمیبه اوشدهاست ؟ از آنجا که مسئله عدل جزء اصول دین ماست یعنی قائل شدن به اینکه خدا هر حکمی را در جای خودش صادر کرده است. مطابق نیاز و ساختار وجودی ماست و چیزی جز رحمت و رأفت نیستند. این عقاید و اصول باید با وجود ما گره بخورند. تا هنگامی که ما دین خود را باور نداریم به چیزی که ما را آفریده است اعتراض داریم ، نمی توانیم آن را عاشقانه عبادت کنیم. برای تقرب به او باید او را کمال مطلق ببینیم و دوستش داشته باشیم.
اگر ما عقیده داریم که در احکام خدا به ما ظلم و سختگیری شده است، باید ببینیم علت این ظلم چیست ؟.
یک سری از ظلم ها به واسطه کمبود و ضعف است مثل نیاز آمریکا به منابع طبیعی کشورهای دیگر. اما آیا خداوند احتیاج دارد، در حالی که خودش معدن کمالات و قدرت هاست ؟ اما بعضی ها از روی ترس، ظلم می کنند مثل ترس ابرقدرت ها از انقلاب و انتقال این اندیشه به کشورهای دیگر. اما خدایی که تمام قدرت ها و قوت ها در دست اوست باید از چه چیزی بترسد که ظلم کند ؟
علت سوم ظلم کردن حسادت است. افرادی که کمبودی دارند و می خواهند به قدرتی برسند و دیگران چیزی نداشته باشند. اما خداوند به کسی نیاز ندارد." لله خزائن السموات و الارض "_ تمام زمین و آسمان از آن اوست.[2]
بعضی ها در اثر جهل دچار ظلم می شوند در حالی که خداوند علیم است و جهلی در او نیست. پس در واقع دلیلی نیست که خدا بخواهد ظلم بکند. این ما هستیم که باید فهم و درک خود را بالا ببریم.
برگردیم به اینکه خداوند حکیم است و هیچ کار عبث و بیهوده ای نمی کند.
اصل پنجم این است که إنّ الله بالنّاس لرئوفٌ رحیم[3] _ خداوند نسبت به همه مردم رئوف و مهربان است. احکامی که می فرستد از روی مهربانی به بندگانش است و هرآنچه که منع کرده است مربوط به ابعاد حیوانی انسان است و اینکه بتواند به هدف خلقت که همانا تبعیت از دین خدا و شکوفایی و تجلی صفات و کمالات الهی است دست یابد و از حیوانیت خود بگذرد تا به اوج انسانیت برسد.
فلسفه وجودی این احکام و منع کردن ها همین است که ذکر شد. این که بتواند با دعا، روزه و نماز و ... از حیوانیت خود جدا شده و به اوج برسد. از جمله ماه هایی که برای سازندگی روح و جسم است ماه رمضان است و سفارش شده دعا بخوانید و مراقب باشید حواس پنج گانه شما (فکر، خیال، واهمه، حس و ... ) روزه باشند و یک تمرین یک ماهه است.
حکمت احکام واجب و حرام
براساس آیاتی از قرآن چون خداوند، خالق، عالم، بی نیاز، عادل، مهربان، آسان گیر و حکیم است همه دستوراتش مبتنی بر حکمت است. برخی از حکمت های احکام واجب و حرام بدین شرح است :
1- منطبق بر فطرت بشر است. 2- برای منفعت خود بشر است نه به نفع خدا 3- منطبق است با سنت های الهی که ثابت و تغییرناپذیرند. 4- برای همه زمان ها است نه زمانی خاص.(چون فطرت بشر در طول تاریخ ثابت است.) و با مد و فناوری و ... تغییر نمی کند. 5- احکام اسلام، مترقی ترین قوانین است چون منطبق بر شناخت های پنج گانه است. 6- منطبق است بر ساختار وجودی انسان. 7- حکمت برخی دستورات سخت دین، کنترل نفس حیوانی برای رشد روح است.
دو دیدگاه برای احکام واجب و حرام
الف- اطاعت بی چون و چرا : این دیدگاه می گوید از علت دستورات الهی سؤال نکنید و فقط اطاعت کنیم.
علت جویی از دستورات خدا به این معنی است که چیزی خدا را محدود کرده که فلان دستور را داده است.
از معایب این دیدگاه این است که اوّلاً انگیزه کافی برای مقید شدن به احکام واجب و حرام ایجاد نمی کند زیرا انسان وقتی حکمت احکام الهی را بفهمد راحت تر به آن ها عمل می کند ثانیاً آثار تربیتی نامناسبی دارد به ویژه برای نسل جوان.
ب- اطاعت همراه با درک علل احکام : وقتی اطاعت همراه با درک باشد انسان به این نتیجه میرسد که عمل به آن ها به نفع خود اوست و میفهمد که واجب ذاتاً خوب و حرام ذاتاًٌ بد و مضر است.
میزان صبر و اطاعت افراد بستگی به درجه آگاهی آن ها دارد. داستان موسی و خضر(علیهما السلام) از این نوع است. خضر به موسی می گوید ( کَیفَ تَصبِرُ عَلی ما لَم تُحط بِه خبراً _ چگونه صبر کنی بر آنچه که احاطه به آن نداری ؟ )) علت این که اطاعت نمی کنی و بی صبری می کنی عدم احاطه ی تو به امور است.