زیر و زبر
قالى فروش زیر گذر حاجى، هنوز هم، هرگاه که مرا می بیند، از تو یاد می کند،
بیچاره، مادرش هم مرد!
و گویى پاک از دست شده است،
و نمی توانى شناخت، اگر او را باز بینى!
اما، هیچ ناشکیبى نمی کند،
و محکم، و پایدار ایستاده است،
و این همه را نیز مدیون توست،
و درست همان یک سخن، که وى را، به تسلى، در غم یکتا فرزند وى گفته بودى، کارش را ساخت،
همین دیروز نشسته بود، و آشفته اى را تسکین می داد،
او را می گفت: روزى به گردابى از غم بودم، و نه امید ساحلم،
حالى داشتم، که این حال تو، در قیاس با آن، به شادى مانندتر است،
و آنگاه به من اشارت داشت، و گفت: ایشان را دوستى است، روزى به اتفاق به اینجا آمدند، و دانستم که کسى است، براى وى از خود گفتم، از غمها، از رنجها، و دردها، و گفتم که از هم پاشیده ام، و به تمامى زیر و رو شده ام!
او مرا یک سخن گفت،
که آب سردى بود،
و آتشها را همه، یکجا خاموش و خاکستر نمود!
و هنوزم در یاد است، که یکى انگشتش به آسمان بود، و می گفت: خوشا به احوالت، او، بر آنست تا تو را خریدارى کند،
پس بر او خرده مگیر!
و بگذار تا پشت و رویت را ببیند!
عشق، هر کس را که خواهد می کندزیر و زبر --- پشت و روى جنس دیدن درخریدن حجت است