عاشقی -3

صفحه خانگی پارسی یار درباره

احترام به همسر *

    نظر

همسر علامه شهید مطهرى نقل مى کنند. http://img.tebyan.net/big/1389/10/6019512238180193901712698721234216126223.jpg

یادم هست یکبار براى دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم بعد از چند روز با یکى از دوستانم به تهران برگشتم ، نزدیکیهاى سحر بود که به خانه رسیدم وقتى وارد خانه شدم دیدم همه بچه ها خواب هستند ولى آقا استاد شهید مطهرى بیدار است چاى حاضر کرده بودند میوه و شیرینى چیده بودند و منتظر من بودند دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت همه روحانیون این قدر خوب هستند؟ بعد ار سلام علیک وقتى آقا دیدند بچه ها همه خوابند با تاثر به من گفتند:

مى ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسى نباشد به استقبالتان بیاید. **

 

*برگرفته از کتاب درس زندگی (زندگی نامه و خاطرات زندگی چهار علامه فرزانه )تألیف سید رضا حسینی

** سرگذشتهاى ویژه ج 1 ص 143

همسر علامه شهید مطهرى نقل مى کنند. http://img.tebyan.net/big/1389/10/6019512238180193901712698721234216126223.jpg

یادم هست یکبار براى دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم بعد از چند روز با یکى از دوستانم به تهران برگشتم ، نزدیکیهاى سحر بود که به خانه رسیدم وقتى وارد خانه شدم دیدم همه بچه ها خواب هستند ولى آقا استاد شهید مطهرى بیدار است چاى حاضر کرده بودند میوه و شیرینى چیده بودند و منتظر من بودند دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت همه روحانیون این قدر خوب هستند؟ بعد ار سلام علیک وقتى آقا دیدند بچه ها همه خوابند با تاثر به من گفتند:

مى ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسى نباشد به استقبالتان بیاید. **

 

*برگرفته از کتاب درس زندگی (زندگی نامه و خاطرات زندگی چهار علامه فرزانه )تألیف سید رضا حسینی

** سرگذشتهاى ویژه ج 1 ص 143

همسر علامه شهید مطهرى نقل مى کنند. http://img.tebyan.net/big/1389/10/6019512238180193901712698721234216126223.jpg

یادم هست یکبار براى دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم بعد از چند روز با یکى از دوستانم به تهران برگشتم ، نزدیکیهاى سحر بود که به خانه رسیدم وقتى وارد خانه شدم دیدم همه بچه ها خواب هستند ولى آقا استاد شهید مطهرى بیدار است چاى حاضر کرده بودند میوه و شیرینى چیده بودند و منتظر من بودند دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت همه روحانیون این قدر خوب هستند؟ بعد ار سلام علیک وقتى آقا دیدند بچه ها همه خوابند با تاثر به من گفتند:

مى ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسى نباشد به استقبالتان بیاید. **

 

*برگرفته از کتاب درس زندگی (زندگی نامه و خاطرات زندگی چهار علامه فرزانه )تألیف سید رضا حسینی

** سرگذشتهاى ویژه ج 1 ص 143