عاملی برای خاموش کردن شهوات
عاملی برای خاموش کردن شهوات
حضرت علی علیهالسلام در نهجالبلاغه در حدیثی پیرامون اینکه چگونه میتوانیم در زندگی و عالم دنیا صبر داشته باشیم نکاتی را بیان میکنند.

حضرت میفرمایند: فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ؛وقتی انسان شوق به ثواب اخروی داشت به راحتی از شهوتها چشمپوشی میکند. در امور دنیوی هم این قاعده جاری است. مثلاً جوانی که شوق ازدواج با دختری را دارد و به او گفتهاند که باید تحصیلات عالی داشته باشی، برای رسیدن به این آرزوی خود همه زحمتها را به جان میخرد و صرفنظر کردن از بعضی راحتیها برای او آسان میشود.
میفرماید: اگر انسان مشتاق به بهشت باشد به راحتی از شهوتها چشمپوشی میکند. آیا برای رسیدن به ثواب ابدی و بینهایت، جا ندارد انسان چند سالی از بعضی تمایلات خود صرفنظر کند!؟ سعی کنیم ثوابهای اخروی را باور کنیم و آیاتی که در وصف بهشت وارد شده است را بخوانیم.
شخصی که مدعی بود اسلامشناس است آیات قرآن را به عنوان حدیث نقل کرده و گفته بود: «انسان از گفتن این خصوصیات مشمئز میشود. مگر انسان چه قدر به عسل احتیاج دارد که نهرهایی از عسل برای او راه بیافتد!؟» این کجفهمی ناشی از عدم درک عالم آخرت است.
همانطور که در آنجا نعمتها بینهایت است، احتیاج انسان هم بینهایت است. در آن عالم نیازهایی برای انسان جلوه میکند و پیش میآید که اگر ارضا نشود جهنمی برای انسان به وجود میآید. اهل جهنم چنین نیازهایی را احساس میکنند، اما ارضا نمیشوند.
یکی از بزرگترین عقوبتها این است که خدا با آنها قهر میکند (لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ) ما الان احساس نیاز نمیکنیم که خدا با ما حرف بزند، یعنی چنین نیازی را درک نمیکنیم. اما در آن عالم حقایق ظاهر میشود و نیازها هم روشن میشود. آن وقت است که یکی از بزرگترین عذابهای روز قیامت این است که خدا با انسان حرف نزند. به هر حال اولین عنصری که برای تحقق صبر لازم است، شوق به ثوابها، لذتها و کمالات اخروی است.
ترس از عذاب، عامل دوری از گناه
وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ. عنصر دومْ ترس است. امید مؤمن به بهشت و ترس او از جهنم است؛ جهنم نماد عقوبت الهی است. باید آیات و روایات را خواند و با خصوصیات جهنم و عذابهای آن آشنا شد تا ترس از آن در دل ما ایجاد شود.
زهد، از بین برنده مصیبتها
وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ. در مصیبتها که نه عامل ترسْ مؤثر است و نه امید، باید دلبستگیها را از دنیا گسست. همه مصیبتهای دنیا وقتی برای انسان سنگین است که انسان به متعلقات خود دلبستگی داشته باشد. اگر دلبستگی نداشته باشد وقتی چیزی را از دست میدهد غصه نمیخورد.

مرحوم آقای مهندسی رضوانالله علیه در برنامهای تلویزیونی داستانی را نقل کردند که بعد معلوم شد درباره خود ایشان بوده است. گفتند: «به شخصی خبر دادند که ماشین شما را دزدیدند. در جواب گفته بود: آهن قراضهای بود که چند روزی دست ما بود، حالا دست دیگری است؛ اگر احتیاج دارد نوش جانش، و اگر احتیاج ندارد خدا هدایتش کند.»
وقتی دلبستگی نباشد مصیبت، مصیبت نمیشود. اما با وجود دلبستگی، گم شدن یک اسکناس هزار تومانی خواب را از چشم انسان میبرد. اگر انسان به همه نعمتهای دنیا به عنوان امانت الهی نگاه کند، پس گرفتن آن برای او مصیبت نمیشود و تحملش برای او بسیار راحت است.
«زهد» یعنی عدم دلبستگی به دنیا. اگر بود نعمت خداست و باید او را شکر کرد و اگر نبود باید به آنچه خدا صلاح میداند راضی بود. پس رکن و شعبه سوم این دعامة «زهد» است.
اینجا این است که مؤمن باید طوری باشد که همیشه نگاه او به آینده باشد و انتظار واقعیاتی را بکشد که قرار است در آینده اتفاق بیفتد. آنچه برای انسان مهم است و نقطه عطفی در هستی او به شمار میرود مرگ است. مرگ است که ورق زندگی را عوض میکند و ما را از عالم اختیار و انتخاب به عالمی دیگر میبرد که دیگر در آنجا اختیاری نداریم. در آنجا نه میتوانیم ثوابی کسب کنیم و نه میتوانیم عقابی را جبران کنیم. البته اگر انسان از قبل خود را آماده کرده باشد و توشه فراهم کرده باشد این سفر این گونه خواهد بود که از جایی تنگ، تاریک، متعفن و کثیف رهایی پیدا میکند و به فضایی باز، خرم و شاداب پا میگذارد. اما اگر بر عکس این رفتار کرده باشد، نتیجه هم برعکس میشود.
ما در وقوع مرگ شک نداریم، اما همیشه خود را به تغافل میزنیم یا نمیگذاریم فکرمان به آن سمت برود. این تغافل باعث میشود که انسان به دنیا دلبستگی پیدا کند و به دنبال شهوات برود.
پس مؤمن علاوه بر این که نباید دلبستگی به لذتهای دنیا داشته باشد باید دوراندیش هم باشد و خود را برای ملاقات با مرگ آماده کند. کسی که منتظر مرگ باشد در کارهای خیر شتاب میکند تا این سفر برای او مبارک باشد و از سختیها و رنجها نجات پیدا کند.
یاد مرگ، محرّک انسان به سوی خوبیها
وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَی الْخَیْرَات. آخرین شعبه صبر «ترقب» است. معادل فارسی ترقب، «انتظار کشیدن» است. اما مقصود از ترقب در اینجا این است که مؤمن باید طوری باشد که همیشه نگاه او به آینده باشد و انتظار واقعیاتی را بکشد که قرار است در آینده اتفاق بیفتد. آنچه برای انسان مهم است و نقطه عطفی در هستی او به شمار میرود مرگ است.
مرگ است که ورق زندگی را عوض میکند و ما را از عالم اختیار و انتخاب به عالمی دیگر میبرد که دیگر در آنجا اختیاری نداریم. در آنجا نه میتوانیم ثوابی کسب کنیم و نه میتوانیم عقابی را جبران کنیم. البته اگر انسان از قبل خود را آماده کرده باشد و توشه فراهم کرده باشد این سفر این گونه خواهد بود که از جایی تنگ، تاریک، متعفن و کثیف رهایی پیدا میکند و به فضایی باز، خرم و شاداب پا میگذارد. اما اگر بر عکس این رفتار کرده باشد، نتیجه هم برعکس میشود