بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آفرینش آدم پند و تجربه مانع شکستهاى بزرگ است ((نحْنُ نَقُص عَلَیْک أَحْسنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْک لَقَدْ کانَ فى قَصَصِهِمْ عِبرَةٌ لاُولى الاَلْبَبِ)) ما با آنچه بر تو وحى مى کنیم بهترین سرگذشتها را بیان مى داریم در سرگذشت آنها براى صاحبان عقل عبرت و پند و تجربه است انسان در مسیر زندگى ، براى رسیدن به کمال مطلوب و عبور از موانع نیازمند به استفاده از تجربیات گذشتگان است و در صورت بى توجهى به این تجربیات در عرصه زندگى ، به طور قطع با شکستهاى بزرگى مواجه خواهد شد. خداوند در قرآن کریم سرگذشتها و تجربیات مختلفى را براى ما نقل کرده و تذکر داده است که در سرگذشت آنها درس و پند است . اعتراض فرشتگان به آفرینش انسان داستان آفرینش آدم در قرآن از جمله داستانهایى است که بسیار مورد توجه قرار گرفته ، و تصویر زیبایى را از سرگذشت او تا رسیدن به عالم پر ابتلاى دنیاى مادى ترسیم کرده است . در آغاز خداوند مى فرماید: ((هنگامى که خداوند به ملائک فرمود من در زمین جانشین مى گذارم .))
ملائکه به این تصمیم اعتراض نمودند و گفتند: ((آیا مى خواهى در زمین مفسد فى الارض قرار دهى و خونریز خلق کنى
اگر هدف این است که تو را تسبیح گوید و تقدیس نماید نیازى به خلق او نیست ملائک به خوبى فهمیدند که انسان مى تواند در زمین فساد و تباهى نماید و تنها اوست که مى تواند زمین را تباه نماید و سایر موجودات در حیطه وجودى خود اگر تخریبى هم دارند در زنجیره طبیعت ، اصلاح است و اگر خونریزى هم دارند به صلاح طبیعت و در راستاى چرخه تعدیل موجودات است . اما انسان تنها موجودى است که کشتارهایش فسادانگیز و دخالت او اغلب در چرخه طبیعت موجب تخریب است . به راستى کدامین موجود را سراغ دارید که در میان هم نوع خود مواد مخدر را توزیع کند تا حرث و نسلش را تباه نماید؟ و کدامین حیوان را سراغ دارید که در یک لحظه با بمب اتمى شهرى را به ویرانه تبدیل نماید؟ ((در حالیکه ما با حمد و ستایش تو را تسبیح مى گوییم و تقدیس مى نماییم .))
خداوند پاسخ تفصیلى این مساءله را موکول به ارائه عملکرد انسان به آنها نمود و در اینجا به همین اکتفا نمود که گفت : ((من چیزى مى دانم که شما نمى دانید))
پذیرش حق پس از آن اعتراض خداوند ((اسماء را بر آدم تعلیم دارد.))(
آنگاه ((اسماء را بر ملائک عرضه داشت )و فرمود: اسماء را براى من بیان کنید اگر در ادعاى خود راستگویید.
((گفتند تو منزهى ما را علمى نیست مگر آنچه از تو یافته ایم تو عزیز و حمیدى ))
مهم این است که وقتى کسى جاهلانه سخن گفت و فهمید از روى جهل و نادانى سخن گفته پذیرا باشد و قبول کند و بدتر از جهل ، پافشارى بر سخن جاهلانه پس از رفع جهل است . ملائک اگر چه در اعتراضشان بر حق نبودند اما وقتى دریافتند که جاهلانه سخن گفته اند با ادب آن را پذیرفتند. نیاز ملائک به انسان ((خداوند به آدم دستور داد تا آنها را از حقایق اسماء با خبر سازد))
آدم معلم ملائک شد و با درجاتى که پس از تعلیم اسماء دارا شد، مى تواند در مرتبه اى قرار گیرد که ملائک نیز به او محتاج باشند و در مسیر تعالى و کمال ملائک قرار گیرد. ((هنگامى که آدم آنها را از اسماء با خبر ساخت خداوند به آنها فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را مى دانم و بر سرّ و آشکار شما آگاهم ))(
بار دیگر خداوند بر این نکته تاکید مى فرماید که اعتراض بر عمل او ناشى از جهل و بى توجهى به میزان علم الهى و حکمت اوست ؛ که اگر این مساءله مورد توجه قرار گیرد انسان و هر موجود دیگرى که داراى این علم است از اعتراض دست برداشته و در برابر دستورات او تسلیم مى شود. برترى آدم بر ملائک ((هنگامى که به ملائک گفتیم بر آدم سجده کنید))وقتى بر آنها معلوم شد که آدم برتر است و با تعلیم اسماء او معلم و نبى ملائک شد آنها اقرار نمودند که او از ملائک برتر است و آزمایش عملى آنها در این اقرار، سجده آنها بر آدم بود که : ((همه سجده کردند مگر ابلیس که خوددارى نمود و او از ناسپاسان بود.))شیطان گفت : ((آیا بر گلى که خلق کرده اى سجده نمایم ))((و بالاخره او سجده نمى کرد
تقوى ملاک برترى خداوند متعال شیطان را مورد سؤ ال قرار داد و فرمود: ((چرا پس از آنکه من دستور داده ام بر او سجده نمى کنى ؟)))) شیطان گفت : ((من از او بهترم مرا از آتش خلق کرده اى و او را از گل ))(()) شیطان ماده خلق را مورد توجه قرار داد و به گمان خود دلیلى براى رهایى از سجده فراهم نموده و به خداوند معترض شد که خلاف حکمت عمل نموده اى ، از عالى مى خواهى بر دانى سجده کند، در حالیکه حکمت اقتضا دارد که دانى بر عالى سجده نماید و ماده خلق من آتش است که همیشه برتر و فراتر از خاک قرار مى گیرد. پس امر به سجده من بر او در حقیقت امر به سجده بالاتر بر پایینتر است و این مخالف اقتضاى حکمت مى باشد. و البته این در درون همه مستکبرین وجود دارد که چون ملاک برترى را ماده و دسترسى به آن مى دانند و از آنجا که به دنیایى دسترسى دارند لذا بر همه دیگران فخر فروشى نموده و انتظار دارند همه در برابر آنها عبد باشند. وقتى ماشین نو، خانه نو و هر ابزار دیگرى را در اختیار دارد گویا همه کمالات را یافته و بر همه عالم با غرور مى نگرند، و اگر صاحب اموال فراوان است گویا عالم در کف قدرت اوست و دیگران را اسیر و ذلیل و بى مقدار مى بیند؛ در حالیکه نمى داند دنیا ماده خلق است که هرگز ملاک برترى نیست و موجب مزیت همان صورت انسانى است که در نهایت ملاک و معیار برترى است که خداوند فرمود: ان اکرمکم عند الله اتقاکم ((با کرامترین شما نزد خداوند با تقواترینتان است .)) تکبر علت خوارى و محرومیت خداوند متعال او را از مقام قرب بیرون راند و به او فرمود: ((از مقام قرب بیرون رو چرا که حق ندارى در این مقام تکبر کنى بیرون رو که تو از افراد خوار و پست هستى .))(()) ((و تا قیامت لعنت من بر تو باد))(()) با این دستور شیطان یکباره همه ارزش و مقام خود را بر باد رفته دید و سبب اصلى را نیز آدم مى دانست که این خلق جدید و دستور سجده بر او سبب همه این بدبختیهاست و این تنها گمان غلط او بود، چرا که سبب بدبختى و تیره روزى شیطان خودخواهى و تکبر او بود. وگرنه او نیز مانند سایر ملائک مى توانست با سجده بر آدم در مقام قرب مانده و بلکه با فیوضاتى که از نبوت خلق جدید به او واصل مى شود ارتقاى مقام یابد. این خصلت شیطان و شیطانى هاست که همیشه سعى مى کنند دیگران را عامل بدبختى خود بدانند و کمتر براى رهایى از تیره روزیها، درون خود را جستجو مى کنند و کمتر به دنبال رفع نواقص فردى هستند. نبرد شیطان با انسان شیطان که حاضر نبود دست از تکبر و حسادت خود بردارد به مقابله با آدم پرداخت به خداوند عرضه داشت ((گفت مرا تا روزى که انسانها را مجدد مبعوث مى کنى مهلت بده ))(()) خداوند گفتارش را قبول نمود و فرمود: ((تا مدتى که براى من معلوم است تو را مهلت دادم ))(() معناى این دو سخن این است که شیطان پس از دستور هبوط یا باید به جهنم واصل مى شد و یا مدت محدودى را در زمین مى ماند و سپس به جهنم مى رفت اما شیطان درخواست کرد تا روز قیامت در زمین بماند و خداوند نه تا قیامت بلکه تا روز معلوم قبول نمود و به او مهلت داد. پس از این شیطان گویا خداوند را جاهل از واقعیت دانسته و به گمان خود با زرنگى توانسته از خداوند امکانات گرفته تا به مقابله با او بپردازد لذا به خداوند گفت : ((قسم به عزتت همه آنها را از راه بیرون مى کنم ))((21)) ((مگر بندگانى را که تو دست آنها را گرفته براى خالص گردانى ))((22)) در حقیقت شیطان مى داند که خداوند آدم را به چه هدفى خلق نموده است . هدف آفرینش آدم خداوند متعال مى فرماید: ((و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون )) من جن و انس را براى عبودیت خلق نمودم عبودیت تنها به معناى نماز و روزه نیست بلکه اگر چه نماز و روزه از مصادیق عبادتند عبودیت به معناى بندگى است و عبد یعنى بنده خداوند مى فرماید من جن و انس را خلق نمودم تا بنده و عبد و برده من باشند یعنى از خود در برابر من اراده اى نداشته بلکه تنها مجرى اراده و دستورات من باشند. دشمن قسم خورده بشریت شیطان به این نکته توجه داشت که خداوند بشریت را به هدف عبودیت خلق نموده لذا به خداوند گفت : من در مسیر آنها قرار مى گیرم و آنها را از مسیر بندگى گمراه مى نمایم یعنى بجاى اینکه اراده تو را اطاعت و بندگى کنند و بنده تو باشند کارى مى کنم که برده من و هواى نفسشان باشند شیطان براى این کار قسم یاد کرد و با این قسم ، تنها دشمن قسم خورده بشریت شد و اینکه ما در تعابیر عامیانه خود گاهى مى گوییم فلانى دشمن قسم خورده ما است این ناشى از این بیان قرآن است که شیطان را به عنوان دشمن قسم خورده انسانها معرفى مى نماید که راهى براى آشتى با او وجود ندارد و ما دشمن خود را به شیطان تشبیه مى کنیم و الا ما یک دشمن قسم خورده بیشتر نداریم و آن شیطان است . البته قابل ذکر است که به تبع دشمنى آشتى ناپذیر شیطان ، حزب او نیز با حزب الله آشتى ناپذیر است و نمى توان حزب الشیطان را در زمانى تصویر نمود که بتواند با حزب الله آشتى کند مگر اینکه قدرت معارضه نداشته باشد. که در این صورت مصالحه نیست بلکه ترک میدان است . شیطان بزرگ در اینجا نکته اى جلب توجه مى کند که امام خمینى در جملات خود فرمودند: آمریکا شیطان بزرگ است . دقت در این بیان نشان مى دهد که امام به طور اصولى آمریکا را غیر قابل مصالحه دانسته و آشتى با او را از محالات دانسته اند چرا که آشتى با او همانند آشتى با شیطان است که تنها در دو صورت امکان دارد اول اینکه حزب الله تغییر ماهیت دهد و در عبودیت شیطان قرار گیرد و از عبودیت خداوند دست بردارد؛ دوم اینکه شیطان بنده خدا شود و استکبار خود را رها کند که هر دو فرضِ مساله محال است چون در صورتى که حزب الله تغییر ماهیت دهد دیگر جنگى نیست تا صلحى انجام شود و تغییر ماهیت شیطان نیز با توجه به ماهیت تکبر و استکبار او محال است . کمینگاه شیطان شیطان در تکمیل تهدید خود گفت : ((سر راه آنها که مستقیم و مربوط به تو و به تو منتهى مى شود خواهم نشست ))((((و آنگاه از روبرو و پشت سر و چپ و راست به آنها حمله مى کنم و خواهى دید اکثر آنها سپاسگزار تو نخواهند بود))(( بار دیگر گفت : ((به من بگو این همان است که بر من برترى دادى ؟ اگر تا روز قیامت زنده ام بگذارى بر گردن فرزندان او ریسمان خواهم افکند و همه را به راه خود مى برم مگر اندکى را.))(()) ((بیرون رو که پست و رانده از قرب هستى و هر کسى از فرزندان آدم از تو تبعیت کند جهنم را از تو و آنها پر خواهم ساخت .))(()) خداوند بار دیگر به او فرمود: گویا شیطان فراموش کرده بود که با خداوند در حال سخن است و شاید گمان نموده که اگر او را تهدید کند چیزى عوض مى شود و این خصلت را او به حزب خود منتقل نموده است که بجاى اطاعت خداوند به مقابله با او بر مى آیند و نمى دانند که در برابر خداوند نمى توان خاکریز زد و از عذاب و انتقام او جلوگیرى نمود تنها ابزارى که در برابر عذاب الهى مؤ ثر و کارساز است عبودیت و اطاعت و دست بر داشتن از استکبار. و باز فرمود: ((بیرون رو هر کسى از آنها تو را تبعیت کند جهنم جزاى کاملى براى او خواهد بود))(()) وعده شیطان ((حیله گرى کن و هرکدام را خواستى از این راه صدا کن و سواران و پیاده نظامت را بکار گیر و در اموال و اولادشان با آنها شریک شو و به آنها وعده بده گو اینکه وعده شیطان فریبى بیش نیست ))(()) ((بطور حتم بر بندگان من راهى ندارى و خداوند براى محافظت کافى است ))(()) با این مقدمات شیطان راهى زمین شد و منتظر ورود آدم بر زمین تا اغواى او را آغاز کند و به آنچه قسم یاد کرده بود عمل کند و خشم خود را از برترى آدم با این عمل تسکین دهد. با توجه با مجموع آیات مى توان گفت تنها دشمن قسم خورده ما که همه دشمنیها ناشى از اقدامات اوست قبل از ما وارد زمین شده و پس از همه ما زمین را ترک خواهد نمود و بسیار قابل توجه است که هرگاه دشمن وارد منطقه اى شود بطور حتم آنجا را نا امن و آلوده خواهد نمود و ورود در زمینى که دشمن قبل از ما در آنجا حضور یافته احتیاط بسیارى را واجب مى سازد.
|