عاشقی -3

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غیبت کوتاه مقدمه اى براى غیبت طولانى

    نظر



غیبت کوتاه مقدمه اى براى غیبت طولانى

برگرفته از آثار آیة الله سید محمد کاظم قزوینی


 

واقـعـیـت ایـن اسـت که غیبت کوتاه مدت حضرت مهدى (ع ) نوعى آماده سازى براى غیبت طـولانـى بـود و غـیـبـت طـولانى اش مقدمه ظهور و حضور تمام عیار در جامعه انسانى و غیبت صغرى یک حالت میانه اى بود، میان ((غیبت کبرى )) و ((عصر ظهور)).
در غیبت ((کبرى )) رابطه گسترده و کامل امت با امام راستین و معصوم خویش گسسته است و در عـصـر ظهور، این رابطه بطور کامل برقرار، اما در غیبت صغرى نه آن است و نه این ، بلکه شرایط و وضعیت میانه اى حاکم بود.
تـوضـیـح مـطـلب ایـنـکه : پیش از غیبت صغرى مردم در هر کجا و هر زمانى که تصمیم مى گـرفـتـنـد مى توانستند با امامان معصوم (ع ) که معاصر آنان بودند، دیدار کنند در راه ، کـوچـه ، خیابان ، مراسم حج ، مکه ، منى و عرفات بى هیچ مانعى هر آنچه مى خواستند از آنان بپرسند و پاسخ همه مسایل دینى و معارف قرآنى و مشکلات زندگى خویش را بطور مستقیم و بى واسطه از آنان دریافت دارند.
این شرایط تا زمان حضرت هادى (ع ) ادامه داشت و آن هنگام بود که فشار از سوى استبداد بـر امـام هادى (ع ) بیشتر شد و تمامى حرکات ، دیدراها، روابط و فعالیتهاى آن گرامى بـا افـراد، زیـر ذره بـیـن حـکـومت بیدادگر عباسى قرار گرفت و انبوهى از جاسوسان و خبرچینان بر او گمارده شدند.
سـردمـداران بـنـى عـبـاس بـا ایـنـکـه بر اریکه قدرت تکیه کرده و همه پستهاى حساس و کـلیـدى را در دسـت داشـتـنـد، بـخـوبى مى دانستند که در جامعه ، توده عظیمى از مردم به مشروعیت آنان و حکومتشان ایمان ندارند و بر این باورند که خلافت اسلامى و رهبرى جامعه ، حـق شـرعـى و قـانـونـى امـامـان اهـل بـیـت (ع ) اسـت و هـمـه مـدعـیـان خـلافـت در طـول تاریخ به راه بیداد و باطل رفته و بطور غاصبانه تجاوزکارانه زمام امور جامعه اسلامى را به کف گرفته اند.
این واقعیت از دو جهت براى آنان مسلم و قطعى بود:
1ـ نخست اینکه :
سردمداران بنى عباس به خوبى امتیازات ، شایستگیها و ویژگیهاى امامان نور(ع ) را مـى دیـدنـد و مـى دانـسـتـنـد کـه آنـان هـم از نظر منشاء، ریشه و شرافت خانوادگى از چه بـرتـرى و شـکـوهـى بـرخـوردارنـد و هـم از نظر ارزشهاى معنوى همانند: دانش گسترده ، تـقـواى بـه مـفـهـوم واقـعـى ، شـایـسـتـگـى و بـرازنـدگـى ، اعـتـدال و قـداسـت در سـلوک و سـیـاسـت ، سـابقه نیک و آوازه بلند و خوشنامى در میان همه قشرها و زندگى سراسر افتخار و لبریز از فضیلتها و کرامتها... .

آرى ! در همه این میدانها، آنان هستند که در همه قرون و اعصار، برتر و بالاترند.
به علاوه ، آنان از ویژگیهاى امامت بهره ورند. ویژگیهایى چون : قدرت اعجاز و آیات و روایـاتـى کـه از جـانـب خـدا و پـیـام آورش در مـورد بـرگـزیدگى آنان به امامت جامعه و تـدبـیر امور و شئون انسانها رسیده و به حکم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است و مى دانستند که این اصول خدشه ناپذیر یعنى :
شرافت بى نظیر خانوادگى ، شایستگى هاى بى همانند علمى و عملى ،
ویژگیهاى امامت ، همانند اعجاز و قدرت برآوردند معجزه .
و آیـات و روایـات رسـیده در مورد آنان ، کافى است که خلافت و امامت آنان را براى همگان ثابت ، دلهاى حق پذیر و شیفته دانش و تقوا و آزادى و عدالت را بسوى آنان جلب ، توده هـاى مـردم را بـه حـقـانـیـت آنـان مـعـتـقـد و مـعـتـرف و حـقـوق پایمال شده آنان را برایشان اثبات و بسوى آنان بازگراند.
2ـ از طرف دیگر
مـطـلب در مـورد ((بـنـى عـبـاس )) و زنـدگـى نـکـبـت بـار و ضـد اسـلامـى آنـان کامل به عکس بود.

چرا که آنان پس از گسترش و تحکیم پایه هاى قدرت و سلطه ظالمانه خویش بر نیمى از کـره زمین ، به گونه اى مست و مغرور گشتند که دیگر، نه به عواطف و احساسات مردم مـى انـدیـشیدند و نه از مخالفت و قیام مسلمانان مى هراسیدند و نه به حشم و نارضایتى توده ها، بها مى دادند و چرا چنین نباشد؟
چرا سردمداران بنى عباس با آن قدرت و امکانات عظیم ، از مردم بى سلاح و فاقد قدرت و امکانات بترسند؟
چرا دیگر از حرام خدا بپرهیزند و از گناهان و زشتیها دروى جویند؟
چرا به خواسته هاى سیرى ناپذیر نفس نپردازند؟ و چرا نداى شهوات خویش را با وجود همه وسایل و امکانات شهوت انگیز روحیه لذت جویى و بى بند و بارى ، پاسخ نگویند و عنان گسیخته در تمایلات نفسانى خویش ‍ نروند؟
بـر ایـن اساس بود که مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گردید و جانشین پـیـامـبـر جـاى خـویـش را بـه عـنـصرى تجاوزکار و دیکتاتورى سپرده که تنها بر محور عیاشى و لذت جویى و سرکشى و فحشاء و زشتیها، مى چرخید.
مـجـالس گـنـاه و لهـو و لعـب ، محافل رقص و آوازه خوانى ، شب نشینیها و مشروبخواریها، مستیها و پستیها و جنونها، هر شب و هر بامداد و شامگاه در کاخهاى بیداد و آلوده سردمداران رژیم عباسى برپا شد و عنصر پلیدى که خود را رهبر و پیشواى جامعه اسلامى و جانشین پـیـامـبـر جـا مى زد به همراه انبوهى از اطرافیان آلوده و بدکار خویش در آن شب نشینیها و مـخـالف گـنـاه و فـحـشـا حـاضر مى شد و در حلقه اطرافیانى که جز خشنود ساختن خاطر خـطـیـر پـیـشـوا و خـلیـفـه و هـر چـه بـیـشـتـر فـراهـم آوردن وسـایـل فـسـق و فجور او، نقش و ماءموریتى براى خویش نمى ساختند به هر پلیدى دست مى یازید.
سوگمندانه ، علما و دانشمندان دنیا پرست و بداندیش نیز، به جاى ایستادگى در برابر این روند ارتجاعى و فجایع هستى سوز براى خلیفه مصونیت بى نظیر و سابقه دینى و شـرعـى تـراشـیـدنـد و چـنـیـن وانـمـود سـاخـتـنـد کـه ((خـلیـفـه )) و ((امـام بـاطـل )) در بـرابـر رفـتـار و کردار خویش بازخواست نمى گردد و هر آنچه انجام دهد، مورد سؤ ال قرار نمى گیرد و به گناه و جنایت خویش کیفر نمى شود.
او نماز بخواند و عبادت خدا کند یا گرد فحشا و گناه بگردد، مساوى است ، چرا که خلیفه اسـت و ره آورد و ثـمـره کـار و زنـدگـى و عـمـر خلیفه نه اداره امور تدبیر شئون جامه و تـاءمـیـن حـقـوق و آزادى و امنیت و فرهنگ و معنویت و آسایش ‍ و نجات توده ها و اندیشیدن در مـورد دیـن و دنـیاى مرد است ؛ بلکه کار و نقش او، همان فرو رفتن در شهوات و زشتیهایى است که ((بنى امیه )) و ((بنى عباس )) در آن فرو رفته بودند.
ارى ! تـنـهـا چـیـزى کـه خـاطـر خـطـیـر خـلیـفـه را بـه خـود مشغول مى داشت و گاه لذتها و بى بند باریها را در کامش تلخ و آنها را برایش گلوگیر مى ساخت وجود گرانمایه مشعلهاى هدایت و امامان نور(ع ) بود.
وجود کسانى که خداوند لباس قداست و پاکى ، تقواپیشگى و پرهیزکارى بر اندامشان پـوشـانـده بـود و آنـان را بـه شـایـسـتـه تـریـن صـفـات و پـرجاذبه ترین فضیلتها زیباترین ارزشهاى اخلاقى و انسانى آراسته بود.
خـلیـفـه هـمـواره بر این مى اندیشد که : چگونه بر این شخصیتهاى پاک و پرشکوه چیره شـود؟ بـتواند محبوبیت و معنویت عظیم آنان را در هم کوبد، خوشنامى و بلندآوازگى آنان را آلوده سـازد و تـلاش و کوشش اصلاحى و انسانى آنان و گرایش یاران و دوستداران و پیروان آن را به راه و رسم انسانى و اسلامى و الهى آنها، به صفر برساند.
آرى ! در ایـن شـرایـط سخت و در این جو وحشتناک بود که حضرت هادى (ع ) مى زیست . آیا بـیـنـش و حـکـمـت ، او را نـاگـزیـر نـمـى سـاخـت کـه بـراى زنـدگـى خویش شیوه خاصى بـرگـزیـنـد؟ شـیـوه اى کـه هـمـه جوانب خرد و تجربه و فرزانگى براى مصون ماند از شرارت و شقاوت و در همانحال به انجام رساندن مسئولیت خطیر و نقش عظیم امامت راستین ، در آن رعایت شود؟
بـر ایـن اسـاس بـود کـه آن گـرامـى در هـمـان شـرایـط کـه تـحـت فـشار و مراقبت شدید جاسوسان خلافت بود و سایه شوم حکومت ترور و وحشت بر او و هر دوستدار خاندان وحى و رسـالت کـه بـا او در ارتـبـاط بـود، سـایـه افـکـنـده بـود، آن گـرامـى در هـمـانـحـال بـا درایـت و تـدبـیـر بـى نـظـیـر مـى کـوشـیـد تـا بـر اوضـاع و احـوال مـراقـب و مـسـلط بـاشـد و در ایـن انـدیـشـه بـود کـه خـود و یـاران مـکـتـب و آرمـان اهل بیت (ع ) را از فشار و اختناق بیشتر رهایى بخشد.
مـا در روزگـار خـویـش ، بـرخى از نمونه هاى آن فشارها و رنجها را دیده ایم . خود شاهد هـسـتـیـم کـه چـگونه زورمندان و سلطه گران هزار و یک حساب براى شخصیتهاى برجسته مـردمـى و مـذهـبـى و بـرخـوردار از مـوقعیت اجتماعى و سیاسى باز مى کنند و چگونه براى بـدسـت آوردن انـدک اطـلاعـات احـمـقـانـه و بـى ارزش ، تـدابـیـرى عـریـض و طـویـل مـى انـدیشند و آن را از مسایل مهم و درجه اول جامعه ، قلمداد مى کنند به مقامات بالا گزارش مى برند، چنانکه گویى اسرار بزرگ نظامى دشمن را کشف کرده و یا...
از همین جا باید اندیشید که شرایط در روزگار امامان معصوم (ع ) چگونه بود و زورمندان بیدادگرى که آن بزرگواران را اولین و آخرین و جدى ترین خطر براى سلطه ظالمانه خـویـش مـى دیـدند، با آنان چگونه رفتار مى کردند، چرا که سلطه گران به روشنى ، عـشق و ایمان مردم را به امامان نور(ع ) مى دیدند و در اوج یقین بودند که آنان بر قلبها حـکـومتى کنند عشق و شور توده هاى مردم به آنان عشق و شور مذهبى و عقیدتى است . عشق و شورى است که از هر علاقه ، پیوند و عشقى پرتوانتر، سختتر و کارسازتر است .
و ایـن امتیازى است که حکومتگران با وجود قدرت و امکانات گسترده خویش از آن بى بهره بـودنـد، آنـان تـنها بر کالبدهاى مردم حکومت مى کردند و نه بر دلها و قلبها، به زور سرنیزه و با منطق و سیاست مشت آهنین ، حکم مى راندند و نه با منطق دین و قانون و مقررات عادلانه و انسانى و عنصر دگرگونساز مهر و وفا و صفا و ایمان و پروا...
آرى ! آنها به نام دین حکومت مى کردند و به دروغ خود را خلیفه و جانشین پیامبر خدا(ص ) مـعـرفـى مـى کـردنـد چـرا کـه رهـبـرى اسـلامـى کـه از همان نخستین روزهاى درخشش اسلام شکل گرفته بود، در وجود گرانمایه پیامبر(ص ) تبلور داشت .
آن حـضـرت ، زمـامـدار جـامـعـه ، فـرمـانـده و رهبر مردم بود و قدرت قانونگذارى و اجراى مقررات و اداره کشور، به دست با کفایت او بود.
هـمو بود که فرمان جهاد با ستم را مى داد و زکات و حقوق مالى را مى گرفت ، مقررات و حـدود الهـى را برپا مى داشت و همه امور و شئون دینى و دنیوى جامعه را تدبیر و تنظیم مى کرد.
خـداونـد، ایـن رهـبـرى عـادلانـه و کـارسـاز را پـس از پـیـامـبـر بـه امـامـان مـعـصـوم اهـل بـیـت (ع ) واگـذر کـرد و مـقـرر فـرمـود کـه آنـان یـکـى پـس از دیـگـرى راه پـیامبر و مـسـئولیـتهاى خطیر او را، جز دریافت وحى ، به کف باکفایت خویش گیرند. اما آنچه نمى بـایـد مـى شـد اتـفـاق افتاد و قدرت پرستان با بازیگریها و بند و بستها و توجیه و تفسیرهاى جاه طلبانه ، زمام امور جامعه را به کف گرفتند و بر اریکه قدرت تکیه زدند و بـا سـلب امـکـانـات و آزادى و پایمال ساختن حقوق و حدود و مقررات آنان را از دخالت در امور و شئون و نجات و فلاح جامعه بازداشتند.
این حاکمان غاصب ، در طول این قرنها و عصرها همواره مدعى بودند که سیستم آنان خلافت اسـت و خـودشـان هـم خـلیـفـه و جانشین پیامبر، زیرا اگر آنان ادعا مى کردند که رژیمشان پـادشـاهى یا جمهورى است و خودشان نیز شاه یا رئیس جمهورند و نه خلیفه پیامبر، مردم مـسـلمـان بـخـاطـر ناسازگارى تمام عیار سلطنت استبدادى و جمهورى ، با خلافت و رهبرى معنوى مورد نظر دین ، دیگر در برابر آنها سرفرود نمى آوردند.
بـه هـمـیـن جـهـت امویان ، عباسیان و... ادعاى خلافت مى کردند و خود را خلیفه پیامبر جا مى زدنـد تـا بـا ایـن بـازیـگـرى و فـریب بزرگ ، براى خود حکومت معنوى و رهبرى دینى و مـذهـبـى ثـابـت کـنـنـد و آنـگـاه بـا ایـن شـگـرد بـر جـان مـال و هـسـتـى و امـکـانـات مردم ، به گونه که خداى مردم باشند حکم برانند و امر و نهى کنند.
امـا حـقـیقت کاملا غیر از این بود و خلافت اسلامى به مفهوم واقعى و درست آن چیزى است که بـایـد در هـاله اى از قـداسـت و پـاکـى ، دیـن بـاورى و دیـنـدارى ، دانـش و بینش ، تقوا و پـرواپـیـشـگـى و دیـگـر شـایـسـتگیها و ویژگیهایى از این گونه باشد و این صفات و ویـژگـیـهـا در آن حـکـومـتگران خودکامه و مدعى خلافت و رهبرى اسلامى ، نبود که تاریخ درست و مستقل ، این واقعیت را تاءیید و گواهى مى کند.
و ایـن در حـالى بـود کـه هـمـه این ویژگیهاى شایسته و بایسته جانشینى پیامبر(ص ) و خـلافـت اسـلامـى ، به بهترین شکل و کاملترین صورت و زیباترین وجه ، بطور بسیار گـسـتـرده در وجـود گـرانـمـایـه امـامـان نـور(ع ) وجود داشت و این حقیقت را نیز تاریخ با رساترین صداى خویش
طنین افکن ساخته است .